کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسآء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسآء
لغتنامه دهخدا
جسآء. [ ج َس ْ ] (ع ص ) مفصل های خشک شده که از جای حرکت نکنند. جاسِئَة. (از متن اللغة). || دست درشت گردیده از کار. (آنندراج ). ید جَسْآء؛ دست درشت گردیده از کار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دست سخت و زبر و خشک شده از کار. (از تاج العروس ).
-
واژههای مشابه
-
جساء
لغتنامه دهخدا
جساء. [ ج َ س َءْ ] (ع اِمص ) از عیوب طبیعی اسب و آن خشک بودن مفصل است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
جساء
لغتنامه دهخدا
جساء. [ ج َس ْءْ ] (ع مص ) همان جس ء باشد که بمعنی درشت و سخت شدن دست از کار است . رجوع به این کلمه شود.
-
واژههای همآوا
-
جساء
لغتنامه دهخدا
جساء. [ ج َ س َءْ ] (ع اِمص ) از عیوب طبیعی اسب و آن خشک بودن مفصل است . (از صبح الاعشی ج 2 ص 25).
-
جساء
لغتنامه دهخدا
جساء. [ ج َس ْءْ ] (ع مص ) همان جس ء باشد که بمعنی درشت و سخت شدن دست از کار است . رجوع به این کلمه شود.
-
جثاء
لغتنامه دهخدا
جثاء. [ ج َ ] (ع اِ) شخص است . جُثاء. (منتهی الارب ). و رجوع به این کلمه شود.
-
جثاء
لغتنامه دهخدا
جثاء. [ ج َ ] (ع اِ)پاداش . || همقدر. برابر. (منتهی الارب ).
-
جثاء
لغتنامه دهخدا
جثاء. [ ج ُ ] (ع اِ) شخص . (از منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
درشت گردیدن
لغتنامه دهخدا
درشت گردیدن . [ دُ رُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) درشت گشتن . درشت شدن . خشن شدن . زبر گشتن . خشانة. خشن . خُشنة. خشونة. کَذّ. کَنَت . مَخشنة. (منتهی الارب ): اًقسان ؛ درشت گردیدن دست از کار زرع و کشت و آبکشی و گِل کاری . مَشَط؛ درشت گردیدن دست از کار. (ا...
-
غالیس
لغتنامه دهخدا
غالیس . (معرب ، اِ) حملج . منتنه . بلهیم . پلیهیم . غالوسیس . عالوسیس . غالسیفس . غالس . غالسیس . غالونیس . قس الکلاب . غالیوبسیس . حکیم مؤمن آرد: در لغت یونانی بمعنی منتن الرایحه است و در قانون در حرف عین ذکر یافته و غالوسیس به واو نیز آمده و در طب...
-
درشتی
لغتنامه دهخدا
درشتی . [ دُ رُ ] (حامص ) سختی . (غیاث ) (آنندراج ). شدت . شَرز. شَرص . شَزَن . شُزُنة. شُزونة. قُرْقَفة. قَعْضَبة. (منتهی الارب ). || صلابت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جُساءة. جَلَد. عَرْدَمة. عَلَب . قَرْدَسة. قَزَب . قَعْسَرة. مَعَز. (منتهی الارب ). ...