کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزمه
لغتنامه دهخدا
جزمه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشگلدره از بخش آبیک از شهرستان قزوین . محصول آن غلات ، بن شن ، انگور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
واژههای مشابه
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ] (اِخ ) از طسوج ساوه طسوج جبل . (تاریخ قم ص 118).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج َ م َ ] (ع مص ) یک بار خوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). یک بار خوردن در شبانه روز.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج َ م َ ] (معرب ، اِ) کفش ساقه بلند و به این معنی دخیل است . (از متن اللغة). نوعی کفش ساق بلند است که ساق نزدیک به زانو میرسد و آن معرب است از جزمه ٔ ترکی . (از قطرالمحیط).
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ج ِ م َ ] (ع اِ) پاره ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || یک گله از شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). گله ٔ اشتر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || صد رأس به بالا از مواشی یا ده...
-
جزمة
دیکشنری عربی به فارسی
پوتين ياچکمه , اخراج , چاره يافايده , لگدزدن , باسرچکمه وپوتين زدن , چکمه ساقه بلند
-
جستوجو در متن
-
پوتین یاچکمه
دیکشنری فارسی به عربی
جزمة
-
چاره یافایده
دیکشنری فارسی به عربی
جزمة
-
باسرچکمه وپوتین زدن
دیکشنری فارسی به عربی
جزمة
-
چکمه ساقه بلند
دیکشنری فارسی به عربی
جزمة
-
لگدزدن
دیکشنری فارسی به عربی
جزمة , رسم , رکلة
-
اخراج
دیکشنری فارسی به عربی
ابعاد , جزمة , طرد , نتوء
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) گله و رمه ٔ گوسفند و شتر و خر و گاو و آهو و امثال آن باشد. (برهان ). گله ٔ اسپ و شتر و گاو و گوسفند ودر قوشخانه ٔ پادشاهان هندوستان گله گلنگ و گله قرقره نیز گویند. (آنندراج ): اعرم ؛ گله ٔ بز. (منتهی ال...