کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جزل
/jazl/
معنی
سخن فصیح و محکم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزل
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) 1 - استوار، محکم . 2 - بزرگ ، عظیم . 3 - سخن فصیح و محکم .
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج َ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به نزدیک مکه . عمربن ابی ربیعه گوید : و لقد قلت لیلة الجزل لمااخضلت ریطتی علی َّ السماءلیت شعری و هل یردن لیت هل لهذا عند الرباب جزاء.(از معجم البلدان ).
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) هیزم خشک و سطبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). هیزم خشک ستبر. (ناظم الاطباء). هیزم خشک یا هیزم ستبر و بزرگ . (از تاج العروس ). هیزم خشک و هیزم ستبر و هیزم بزرگ . (از متن اللغة). ستبر و بزرگ از هیزم و گاهی جزن به ا...
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج َ زَ ] (ع اِ) ریش کوهان شتر که از پالان بهم رسد. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ریش پشت و کوهان شتر که استخوان آن برآید و موضع آن هموار گردد یا به پشت فرورود و شتر را بکشد. (از متن اللغة). ریشی که بر پشت ستور بهم ر...
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج َ زَ ] (ع مص ) ریش گردیدن دوش شتر تا اینکه استخوانش برآید و جای آن هموار گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریش گردیدن سر دوش ستور. (از متن اللغة). پاره کردن پالان است سر دوش شتر را. (از شرح قاموس ).
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج ِ ] (ع اِ) پاره ای بزرگ از خرما. (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاره ای بزرگ از خرما و جز آن . (از متن اللغة). پاره ای از هر چیزی . (از متن اللغة). جِزلَة. (متن اللغه ) (شرح قاموس ) (اقرب الموارد) (منتهی ال...
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجْزَل ، بمعنی شتری که دوشش ریش بود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (شرح قاموس ). و رجوع به اجزل و دزی ج 1 ص 193 شود.
-
جزل
لغتنامه دهخدا
جزل . [ ج ُ زَ ] (اِخ ) لقب سعیدبن عثمان . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ).
-
جزل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jazl سخن فصیح و محکم.
-
واژههای همآوا
-
جذل
فرهنگ فارسی معین
(جَ ذَ) [ ع . ] (مص ل .) شادمانی کردن ، نشاط .
-
جذل
لغتنامه دهخدا
جذل . [ ج َ ] (ع اِ) جِذل . (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). رجوع به جذل شود.
-
جذل
لغتنامه دهخدا
جذل . [ ج َ ذَ ] (ع مص ) شادمان شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شادی . شادمانی . (یادداشت مؤلف ) : هر چند بر جذل صنما دست دست تست با من رهی بساز بجای جدل جذل .سوزنی .
-
جذل
لغتنامه دهخدا
جذل . [ ج َ ذِ ] (ع ص )شادمان . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). خوشحال و شادمان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شاد. (یادداشت مؤلف ). ج ، جُذلان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).