کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزغاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جزغاله
/jezqāle/
معنی
هرچیز کاملاًسوخته؛ جزغ؛ جزدر؛ جزدره؛ جزدو؛ جزر؛ جز؛ چزده؛ چزدره.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزغاله
فرهنگ فارسی معین
(جِ ل ) (اِ.) 1 - دنبة برشته شده . 2 - هرچیز برشته شده . جزدر و جزدره نیز گویند.
-
جزغاله
لغتنامه دهخدا
جزغاله . [ ج ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) همان جزغال است که بمعنی پارچه های دنبه ٔ برشته شده باشد. گوشت و بیشتر دنبه ٔ سخت برشته شده نزدیک به سوختگی . (یادداشت مؤلف ) (برهان ). قطعه ٔ سوخته و روغن گرفته شده از دنبه . (یادداشت مؤلف ). جیزغَلَه (در تداول اهالی...
-
جزغاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] jezqāle هرچیز کاملاًسوخته؛ جزغ؛ جزدر؛ جزدره؛ جزدو؛ جزر؛ جز؛ چزده؛ چزدره.
-
واژههای مشابه
-
جزغاله شدن
لغتنامه دهخدا
جزغاله شدن . [ ج ِ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سخت سوختن چنانکه آب نماند یا بسیار کم ماند. (یادداشت مؤلف ).
-
جزغالیده،جزغاله
لهجه و گویش تهرانی
کباب شده
-
جِزغال،جزغاله،جزلک.
لهجه و گویش تهرانی
دنبه برشته و روغن کشیده
-
جزغالیدن، جزغالیده، جزغاله، ورجزغالیدن
لهجه و گویش تهرانی
جزغاله و چروکیده.سوختن، سرخ شدن.
-
جستوجو در متن
-
جزدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جزدره› jezdar =جزغاله
-
جِزِلاق
لهجه و گویش بختیاری
jezelâq جزغاله، سوخته شده.
-
ورجِزّغالیده
لهجه و گویش تهرانی
سوخته،کباب شده،جزغاله و چروکیده.
-
چزده
لغتنامه دهخدا
چزده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چزدره است که جزغاله باشد، یعنی دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده . (برهان ). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده ، که جزغاله نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته . (ناظم الاطباء)...
-
جزدره
لغتنامه دهخدا
جزدره . [ ج َ دَ رَ / رِ ] (اِ) همان جَزدَر است . رجوع به کلمه ٔ مذکور شود. جزغال . جزغاله . صهاره . (یادداشت مؤلف ).
-
غاله
لغتنامه دهخدا
غاله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) مزید مؤخر و علامت تصغیر باشدمانند گاله ، در کلمات ذیل : داس غاله . بزغاله . درغاله (مخفف دره غاله ). جزغاله . کنغاله . چغاله . دستغاله .