کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزع بنی حماز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزع بنی حماز
لغتنامه دهخدا
جزع بنی حماز. [ ج َ ع ُ ب َ ح َم ْ ما ] (اِخ ) آنان از بنی التیم ، تیم عدی هستند و بگفته ٔحفصی نام وادیی است به یمامه . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
جزع بسلی
لغتنامه دهخدا
جزع بسلی . [ ج َ ع ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی جزع است که قشر بالا و پایین آن قرمز مایل به سیاه باشد و خطوط سفیدی فاصل میان آن دو قشر است . رجوع به جزع و الجماهر بیرونی ص 176 شود.
-
جزع بقرانی
لغتنامه دهخدا
جزع بقرانی . [ ج َ ع ِ ؟ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی جزع است که گرانبهاترین و کمیاب ترین اقسام آن بشمار است و خطوط مستقیم و بدون اعوجاجی بر آن کشیده شده و صفائح آن متراکم بر رویهم به انتهامیرسد و استواء نهایات آن دلیل استواء سطح و صفحه ٔ آن باشد. ...
-
جزع پرآب
لغتنامه دهخدا
جزع پرآب . [ ج َ ع ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ پرآب . مهره ٔ یمانی آب دار. مهره ٔ شفاف : دو چشمش فی المثل چون جزع پرآب ز رشکش چشم نرگس مانده در خواب .نظامی .
-
جزع حبشی
لغتنامه دهخدا
جزع حبشی . [ ج َِ ع ِ ح َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی است از جزع که از جهت ارزش در مرتبه ٔ بعد از فارسی قرار دارد و قشر قرمز ندارد و جز خطوط سیاهی که رنگهای سفیدی آنهارا جدا میسازد در آن وجود ندارد و بهمین جهت آنرا به حبشه منسوب میدارند زیرا د...
-
جزع خاستن
لغتنامه دهخدا
جزع خاستن . [ ج َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) برخاستن ناله و زاری . صدای ناله و فغان برخاستن : جزعی خاست از امیر و وزیرفزعی کوفت بر صغار و کبار.مسعودسعد.
-
جزع سیاه
لغتنامه دهخدا
جزع سیاه . [ ج َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوع خاصی از جزع که تیره رنگ است . مهره ٔ یمانی سیاه . مهره ٔ سیاه : حصاری بر آن که ز جزع سیاه بلندیش بگرفته بر ماه راه .(گرشاسب نامه ).
-
جزع ظفاری
لغتنامه دهخدا
جزع ظفاری . [ ج َ ع ِ ظُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ای است که به ظفار منسوب است . (یادداشت مؤلف ). مهره ٔ یمنی است که منسوب است به بلده ٔظفار در یمن که تبابعه یعنی ملوک حِمْیَر به آنجا سکونت کردند. (از الجماهر بیرونی ص 177) : تحلین یاقوتاً و شذر...
-
جزع عقیقی
لغتنامه دهخدا
جزع عقیقی . [ ج َ ع ِ ع َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ قیمتی که مانند عقیق وجزع میباشد بدین معنی که صفات هر دو در آن جمع است و در یهودیه یافت شود. و صاحب دو طبقه باشد یکی سفیدو دیگری قرمز شفاف یا بالعکس . (قاموس کتاب مقدس ).
-
جزع کردن
لغتنامه دهخدا
جزع کردن . [ ج َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد و فغان کردن . زاری و بیتابی نمودن . اظهار بی قراری کردن : مجمزان پیوسته میرسیدند در شبانروزی بیست و سی و آنچه دبیر می نبشت بر وی میخواندند او [ عمرو لیث ] جزع میکرد و میگریست . (تاریخ بیهقی ص 483). اگر ما...
-
جزع ناب
لغتنامه دهخدا
جزع ناب . [ ج َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ یمانی خالص . مهره ٔ بدون غش : در آن ماهیان کرده از جزع ناب نماینده تر زآنکه ماهی در آب .نظامی .
-
جزع نمودن
لغتنامه دهخدا
جزع نمودن . [ ج َ زَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ناله و فغان و زاری کردن . بی صبری و ناشکیبائی و بیقراری کردن . جزع کردن : فایق چون به بخارا رسید پیش تخت رفت و زمین ببوسید، بجای حجاب بایستاد و جزع بسیار نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 151). رجوع به ...
-
جزع یمان
لغتنامه دهخدا
جزع یمان . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) همان مهره ٔ یمنی است و مخفف جزع یمانی باشد. رجوع به جزع یمانی شود : بدور چشم تو بدگوهریست جزع یمان که ترک چشم تو خواند به گوهر یمنش .سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
جزع یمینی
لغتنامه دهخدا
جزع یمینی . [ ج َ ع ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان جزع یمانی است . رجوع به این کلمه شود. حمداﷲ مستوفی آرد: معدن جزع به یمن باشد و چند جای دیگر اما هیچ نوع از یمنی صلب تر نباشد. (نزهة القلوب ج 3 ص 205).