کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزجز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزجز
لغتنامه دهخدا
جزجز. [ ج ِ ج َ ] (اِ صوت ) درتداول عامه ، صدای دیگ هنگام گوشت و دنبه و یا جز آن بریان کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به جِزْجِز شود.
-
جزجز
لغتنامه دهخدا
جزجز. [ ج ِج ِ ] (اِ صوت ) صدای دیگ هنگام گوشت و دنبه و یا جز آن بریان کردن . (ناظم الاطباء). آواز دیگ بهنگام بریان کردن گوشت . (شرفنامه ٔ منیری ). بانگ سرخ شدن گوشت در روغن . آواز سوختن طعام در ته دیگ . آواز روغن گاه جوشیدن ، یا سوختن . اسم صوت سوخت...
-
جزجز
لغتنامه دهخدا
جزجز. [ ج ِزْ زِ ج ِزز ] (اِ صوت ) در تداول عامه ،آواز روغن گاه جوشیدن یا سوختن . (یادداشت مؤلف ).
-
جزجز
لغتنامه دهخدا
جزجز. [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) بنا به گفته ٔ نصر نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
جِزجِز
لهجه و گویش تهرانی
صدای سوختن
-
جزجز سوختن
لغتنامه دهخدا
جزجز سوختن .[ ج ِ ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، سوختن یا بریان شدن به آواز گوشت در دیگ . (از یادداشت مؤلف ).- جزجز سوختن دل ؛ به حال کسی دل سوخته شدن ، چنانکه : دلم برای فلان جزجز سوخت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به جزجز شود.
-
جزجز کردن
لغتنامه دهخدا
جزجز کردن . [ ج ِ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، آواز دیگ برآمدن هنگام سوختن یا بریان کردن گوشت یا دنبه در آن . (از یادداشت مؤلف ). برآمدن ِ صدای تف دادن یا بریان کردن گوشت یا پیازداغ .
-
واژههای همآوا
-
جِزجِز
لهجه و گویش تهرانی
صدای سوختن
-
جستوجو در متن
-
frizzles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریزل ها، فر، جلزوولز، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر دادن مو
-
frizzled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
frizzled، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر دادن مو
-
frizzle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریزل، فر، جلزوولز، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر دادن مو
-
frizzling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
frizzling، غذا را سرخ کردن، جزجز کردن، فر زدن، فر دادن مو