کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزء من العشرين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جزء من العشرين
معنی
يک بيستم , بيستمين , بيستم
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزء من العشرين
دیکشنری عربی به فارسی
يک بيستم , بيستمين , بيستم
-
واژههای مشابه
-
جزءً
لغتنامه دهخدا
جزءً. [ ج ُ ئَن ْ ] (ع ق ) مقابل کلاً. از حیث پاره و بعضی و قسمت .
-
جُزْءٌ
فرهنگ واژگان قرآن
جزء - قسمت
-
جزء به جزء
فرهنگ واژههای سره
مو به مو، بند به بند
-
fractional melting
ذوب جزءبهجزء
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ذوبی که در آن مایع تولیدشده به محض تشکیل از سامانه خارج میشود و درنتیجه امکان واکنش آن با بازماندۀ بلورین از بین میرود
-
جزء به جزء نوشتن
دیکشنری فارسی به عربی
فصل
-
integration by parts
انتگرالگیری جزءبهجزء
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] روشی در انتگرالگیری که در آن از فرمول مشتق حاصلضرب دو تابع استفاده میشود
-
جزء به جزء شرح دادن
دیکشنری فارسی به عربی
هالة
-
صورت جزء
لغتنامه دهخدا
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
-
component 2
جزء 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] بخشی از یک مخلوط
-
details/ detail
جزء 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] در هنرهای زیبا، بخش یا بخشهایی از یک اثر هنری که در کل اثر شاخص باشد متـ . جزئیات
-
element 1
جزء 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] هریک از اعضای تشکیلدهندۀ یک سازه
-
cloud element
جزء اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] کوچکترین اَبر یا بخشی از اَبر که با افزارۀ دورکاوی یا دستگاهی دیگر قابل تفکیک باشد
-
body component
جزء بدنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] هریک از اجزای سازهای تشکیلدهندۀ بدنۀ خودرو