کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جر خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جَر وجهاز
فرهنگ گنجواژه
جهازی.
-
جر و بحث
فرهنگ واژههای سره
چرند و چار
-
جو و جر
لغتنامه دهخدا
جو و جر. [ جو وُ ج َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) جوی و جر. از: جو، بمعنی نهر + جر، بمعنی زمین شکافته : گر رحمت خدای نبودی و فضل اوافکنده بود مکر تو در جو و جرمرا. ناصرخسرو.رجوع به جوی و جر شود.
-
جر و بحث شدن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث شدن . [ ج َرْ رُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجادله را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و بحث کردن
لغتنامه دهخدا
جر و بحث کردن . [ ج َرْ رُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجادله ٔ سخت در گفتار را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.
-
جر و بحث
لغتنامه دهخدا
جر و بحث . [ ج َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مجادله ٔ سخت در گفتار. مجادله . درازی و اطاله ٔ سخن و دلیل . (از یادداشت مؤلف ). و با شدن و کردن صرف میشود.
-
جر و بست
لغتنامه دهخدا
جر و بست . [ ج َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید مصحف یا لهجه ٔ عامیانه در جر و بحث باشد.
-
جر و لور
لغتنامه دهخدا
جر و لور. [ ج َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در این بیت گویا به معنی جوی و جر باشد : هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستورتا نوفتد ستور تو ناگه به جر و لور.ناصرخسرو.
-
جر و مد
لغتنامه دهخدا
جر و مد. [ ج َرْ رُ م َدد ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )؛ قبض و بسط. جر؛ کشیدن و مد؛ دراز کردن . یعنی فراهم کردن و پهن ساختن چنانچه امواج بحر محیط را حالت است و تحقیق این است که بجای جر و مد لفظ جزر و مد صحیح است . (غیاث اللغات ).
-
جر و مر چسبیدن
لغتنامه دهخدا
جر و مر چسبیدن . [ ج ِرْ رُ م ِرْر / ج ِ رُ م ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه خانگی . اصرار ورزیدن . نهایت الحاح کردن . سخت خواهش کردن و بیشتر برای نرفتن آن که خواهد رفتن ، به اصراری تمام مانع از رفتن شدن یا به کاری داشتن . (یادداشت مؤلف ): جر و...
-
جر و مر
لغتنامه دهخدا
جر و مر. [ ج ِرْ رُ م ِر / ج ِ رُ م ِ ] (در تداول عامه )، سخت به اصرار. (یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و مر چسبیدن شود.
-
جر و منجر داشتن
لغتنامه دهخدا
جر و منجر داشتن .[ ج َ رُ م َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی مجادلات لفظی داشتن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به جر و منجر شود.
-
جر و منجر
لغتنامه دهخدا
جر و منجر. [ ج َ رُ م َ ج َ ] (اِمرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، منازعه . کشمکش . جدال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جر و منجر داشتن شود.
-
جر و جوی
لغتنامه دهخدا
جر وجوی . [ ج َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) راه ناهموار. راه که پر از شکاف و دره باشد : جوی است و جر پرده ٔ عبرت ز دردهاره پر ز جر و جوی و هوا سرد و تیره فام لیکن تو هیچ سیر نخواهی همی شدن زین جر و جوی و کوفتن راه بی نظام . ناصرخسرو.به جر و جوی چر...
-
لِنگ جِر دادن
لهجه و گویش تهرانی
با کسی سخت برخورد کردن