کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جریان
/jar[a]yān/
معنی
۱. روان شدن آب یا هرچیز مانند آن.
۲. (اسم) [مجاز] رویداد؛ حادثه؛ ماجرا.
۳. (اسم) [مجاز] فرایند.
۴. (اسم) [مجاز] موضوع.
۵. (اقتصاد) گردش و دستبهدست شدن پول.
〈 جریان صفرا: عبور صفرا از یاختههای کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. روانی، ریزش، سیلان
۲. تداول، رواج
۳. روند
۴. حیصوبیص، خلال
۵. قضیه، ماجرا
۶. سیر، کوران
۷. گردش
برابر فارسی
روایی، روند، گذران، گردش
فعل
بن گذشته: جریان داشت
بن حال: جریان دار
دیکشنری
action, circulation, currency, flow, flux, process, run, stream
-
جستوجوی دقیق
-
جریان
واژگان مترادف و متضاد
۱. روانی، ریزش، سیلان ۲. تداول، رواج ۳. روند ۴. حیصوبیص، خلال ۵. قضیه، ماجرا ۶. سیر، کوران ۷. گردش
-
جریان
فرهنگ واژههای سره
روایی، روند، گذران، گردش
-
جریان
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - روان شدن (آب و هر چیز مانند آن ). 2 - واقع شدن امری . 3 - دست به دست شدن پول .
-
جریان
لغتنامه دهخدا
جریان . [ ج َ رَ ] (ع مص ) جَرْی . رفتن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (از غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن عادل بن علی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). صاحب آنندراج آرد: روان شدن آب و نیز خسرو علیه الرحمه در ترسل الاعجاز...
-
جریان
لغتنامه دهخدا
جریان . [ ج َ رَ / ج َرْ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خروج و پیشرفت و صدور و اتفاق . || وقوع و طلوع . || دو و جهندگی . (ناظم الاطباء).- جریان آب ؛ کنایه از بیماری مخصوص زنان . (ناظم الاطباء).- جریان شکم ؛ اسهال . (ناظم الاطباء).- جریان منی ؛ خروج منی بدون...
-
جریان
لغتنامه دهخدا
جریان . [ ج ِرْ ] (ع اِ) می .(ناظم الاطباء). || رنگ سرخ . (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 102). و رجوع به جریال شود.
-
جریان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جرَیان] jar[a]yān ۱. روان شدن آب یا هرچیز مانند آن.۲. (اسم) [مجاز] رویداد؛ حادثه؛ ماجرا.۳. (اسم) [مجاز] فرایند.۴. (اسم) [مجاز] موضوع.۵. (اقتصاد) گردش و دستبهدست شدن پول.〈 جریان صفرا: عبور صفرا از یاختههای کبدی به کیسۀ صفرا و...
-
جریان
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق , توزيع , دائرة , دخل , دفق , ذهاب , رواسب طينية , روماتزم , طيار , فصل , مد
-
واژههای مشابه
-
جريان
دیکشنری عربی به فارسی
سيل , سيلا ن , ريزش دروني , جريان بداخل
-
flow ratio
نسبت جریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، حملونقل ریلی] نسبت میزان جریان ورودی به میزان جریان اشباع
-
rate of flow
میزان جریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تعداد مسافر یا وسیلۀ نقلیۀ عبوری از نقطهای معلوم که در یک دورۀ زمانی معین برحسب ساعت شمارش میشوند
-
current
جریان 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مقدار بار الکتریکی که در واحد زمان از هر مقطع مدار بگذرد
-
flow 1
جریان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حرکت وسایل نقلیه در سطح معابر
-
movement 2
جریان 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] حرکت تدریجی در مسیر تکوینی هنر متـ . جریان هنری art movement