کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جروی
لغتنامه دهخدا
جروی . [ ج َ رَ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن وزیربن ضابئی . از بنی جری بن عوف [ از طائفه ] جذام است . وی از سرکردگان شجاع مصر و در عصر عبدالمطلب بن عبداﷲ خزاعی ، والی شرطه ٔ آنجا بود و با دو تن از امیران مصر بنام مطلب و سری بن حکم جنگها کرد و با پنجاه هزار س...
-
جروی
لغتنامه دهخدا
جروی . [ ج َ رَ ] (اِخ ) علی بن عبدالعزیزبن وزیربن ضابئی . از سرکردگان شجاع مصر بود پدر وی بر والی مصر عبدالمطلب بن عبداﷲ و سری بن حکم شورش کرد و در محاصره ٔ اسکندریه درگذشت . پس از او پسرش (صاحب ترجمه ) علی بن عبدالعزیز. بسال 205 هَ . ق . به جای او ...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جروی ، علی بن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی ، مشهور به ابن جروی . رجوع به علی بن عبدالعزیزبن وزیر جروی شود.
-
جراوی
لغتنامه دهخدا
جراوی . [ ج َ ] (اِخ ) در بیت زیر بظاهر جمع جروی است که نام چاههایا آبهایی است در راه شام یا در جبلین : الا لااری ماء الجراوی شافیاًصدای ولو روّی غلیل الرکائب .(از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).رجوع به جروی شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) حسن بن عبدالعزیز جروی . از روات حدیث است . او از بشربن بکر و از او یحیی بن حسان روایت کند.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن وزیر جَرَوی ، مشهور به ابن جروی . از فرماندهان شجاع مصری است . پدرش بر مطلب بن عبداﷲ و سری بن حکیم ، دو والی مصر شورش کرد و چون در سال 205 هَ . ق . در هنگام محاصره ٔ اسکندریه درگذشت ، علی بن جروی به جای او محاصره ...
-
رطل
لغتنامه دهخدا
رطل . [ رَ ] (ع اِ) عدل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معرب لَترَ. مأخوذ از لاتینی لیترا . (یادداشت مؤلف ). نیم من . (بحر الجواهر) (السامی فی الاسامی ) (از مهذب الاسماء) (دهار).نیم من سنگ مکه و آن دوازده اوقیه است و اوقیه چهل دره...