کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جرو
معنی
(جَ) (اِ.) 1 - هرچیز کوچک . 2 - بچة سگ یا شیر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرو
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) 1 - هرچیز کوچک . 2 - بچة سگ یا شیر.
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ] (اِخ ) ابن سعد ریاحی رئیس طایفه ٔ بنی یربوع است . (از عقد الفرید ج 5 ص 56).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمر، از طایفه ٔ بنو جحجبی بن عوف بن کلفه ٔبن عوف بن عمروبن عوف اوسی . انصاری است و نام او را جزو با زای معجمه و جز آن نیز ذکر کرده اند. موسی بن عقبه و ابوالاسود او را در شمار کسانی که به یمامه بشهادت رسیده اند یاد کرده اند...
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ] (اِخ )ابن جابر... وی از شیوخ ابوبکربن عبدالرحمان بن حارث بن هشام است . ابن حبان گوید: او از ثقات بشمار است ومراسیل روایت کند. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ](اِخ ) ابن عمرو عذری ... این کلمه را بتصغیر نیز گفته اند و جزء و جزی و جزاء نیز ضبط کرده اند و ابن منده از او روایت دارد. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج َ ] (اِخ )نام جد عبیداﷲبن محمد نحوی است . (از منتهی الارب ).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج َرْوْ ] (ع اِ) غلاف تخمهای کفه گندم مادام که بر سر گیاه است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). || ریزه ای از هر چیز حتی از حنظل و خربزه و خیار و مانندآن . (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صغیر ...
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج ِرْوْ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج ِرْوْ] (ع اِ) بچه سباع چون سگ و گرگ وخرس و شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). جَرو. جُرو. در تمام معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود.
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج ُ رُ ] (ع مص ) نرم شدن جامه و زره . (تاج المصادر بیهقی ). || فرسوده شدن تن بر کار. (تاج المصادر بیهقی ).
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو. [ ج ُرْوْ ] (ع اِ)بچه ٔ سباع چون سگ و گرگ و خرس و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). جَرو. جِرو در تمام معانی . رجوع بجَرو شود.
-
جرو
لغتنامه دهخدا
جرو.[ ج ِ ] (ص ) در تداول عامه ، آنکه در بازیها بسیار جربزند. آنکه عادت به جر زدن دارد. آنکه در هر بازی یا قولی جر بزند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جر شود.
-
جستوجو در متن
-
جروة
لغتنامه دهخدا
جروة. [ ج ِرْ وَ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه ٔ کوتاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نفس . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). یقال : ضرب علی کذا جروته ؛ ای وطن نفسه و صبر علیه . (منتهی الارب ) (از متن ال...
-
squabbling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشکوک، جرو و بحث کردن، ستیزه کردن