کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جره بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جره بالا
لغتنامه دهخدا
جره بالا. [ ج ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر. این ده در چهل و دو هزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد. محلی است گرمسیر و مالاریایی و 183 تن سکنه ٔ شیعی مذهب فارسی زبان دارد. آب آنجا از رودخا...
-
واژههای مشابه
-
جرة
لغتنامه دهخدا
جرة. [ ج ِرْ رَ ] (ع اِ) هیئت کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || لقمه ای که شتر بدان تعلل کند و بدهان آرد تا وقت علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آنچه شتر از گلو برآرد جهت نشخوار...
-
جرة
لغتنامه دهخدا
جرة. [ ج ُرْ رَ ] (ع اِ) دام آهو. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (آنندراج ). چوبکی است که کفه ای بر سر دارد و با آن آهوشکار کنند. (از اقرب الموارد). و مثل ذیل مأخوذ ازاین معنی است : «ناوص الجرة ثم سالها». این مثل را در حق شخصی گویند که مخالفت قومی کن...
-
جرة
دیکشنری عربی به فارسی
بلوني , کوزه دهن گشاد , سبو , خم , شيشه دهن گشاد , تکان , جنبش , لرزه , ضربت , لرزيدن صداي ناهنجار , دعوا و نزاع , طنين انداختن , اثر نامطلوب باقي گذاردن , مرتعش شدن , خوردن , تصادف کردن , ناجور بودن , مغاير بودن , نزاع کردن , تکان دادن , لرزاندن
-
جُره
لهجه و گویش تهرانی
جوان ،نر، نیرومند
-
باز جره
لغتنامه دهخدا
باز جره . [ زِ ج ُرْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز. شاهین : از شکوه عدل و امن او تذرو و کبک راباز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت .مسعود سعد.
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).
-
جره باز
لغتنامه دهخدا
جره باز. [ ج ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) باز سپید نر و چست و چالاک و جلد و تیزو تند. (ناظم الاطباء). باز سپید و آن را شاهباز نیزگویند و تعریبش زرق بضم و تشدید خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) : حالی جره باز صولت پادشاه آن بوم اشکال شوم افعال را مرغ وار در قفس...
-
جره پائین
لغتنامه دهخدا
جره پائین . [ ج َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر.این ده در چهل ودوهزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد و محلی جلگه و گرمسیر و مالاریائی است و 67 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ شاپور تأمین...
-
جره باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jorrebāz باز نرِ تیزپرواز: ◻︎ بر اوج فلک چون پَرَد جرهباز / که در شهپرش بستهای سنگِ آز؟ (سعدی۱: ۱۴۵).
-
جره و فامور
لغتنامه دهخدا
جره و فامور. [ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس است . رجوع به جره و جغرافیای غرب ایران ص 111 شود.
-
جستوجو در متن
-
دادین بالا
لغتنامه دهخدا
دادین بالا. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جره بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 48هزارگزی جنوب خاور کازرون و جنوب رودخانه ٔ جره . جلگه و گرمسیر مالاریائی و دارای 191 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا برنج و مرکبات . شغل اهالی آن زراعت و باغداری و را...
-
گره
لغتنامه دهخدا
گره . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: جره ، شهرک کوچکی است در تلفظ گره خوانند، در زیر شیراز است و بند امیر که از عمارات عالیه ٔ جهان است در بالای شیراز. در این معنی گفته اند:از خطه ٔ شیراز گشایش مطلب کز زیر گره دارد وز بالا بند.هوایش گرمسیر است ...