کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرموز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرموز
لغتنامه دهخدا
جرموز. [ ] (اِخ ) هیجمی از اصحاب است . پسر وی و دیگران از او روایت دارند. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جرموز
لغتنامه دهخدا
جرموز. [ ج َ ] (اِخ ) بنو جرموز. نام بطنی است که ایشان را جرامیز گویند. (آنندراج ). نام بطنی از تازیان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد):قل للمهلب ان نابتک نائبةفادع الاشاقروا نهض بالجرامیز.(از اقرب الموارد).
-
جرموز
لغتنامه دهخدا
جرموز. [ ج ُ ] (اِخ ) پدر عمرو است . و همین عمرو قاتل زبیربن عوام تمیمی است . (از منتهی الارب ) (از لباب الانساب ).
-
جرموز
لغتنامه دهخدا
جرموز. [ ج ُ ] (ع اِ) حوضچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حوض خرد. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از آنندراج ) حوضی . که در بیابان نباشد یا باغی که دیوارهای بلند دارد. (از اقرب الموارد). || حوض دوجانب برآورده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ...
-
واژههای مشابه
-
ابن جرموز
لغتنامه دهخدا
ابن جرموز. [ اِ ن ُ ج ُ ] (اِخ ) عمروبن جرموز تمیمی . او قاتل زبیربن عوام است .
-
جستوجو در متن
-
گرگ بچه
لغتنامه دهخدا
گرگ بچه . [ گ ُ ب َ چ َ / چ ِ / گ ُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ گرگ . گرگ زاده . سِمع. قُصعُل . جُرموز. (منتهی الارب ).- امثال :از گرگ نزاید جز گرگ بچه .
-
مرکو
لغتنامه دهخدا
مرکو. [ م َ ک ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَکْو. رجوع به رکو شود. || (اِ) حوض بزرگ ، در مقابل جرموز که حوض کوچک است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جرامیز
لغتنامه دهخدا
جرامیز. [ ج َ ] (ع اِ) ج ِ جرموز، به معنی گرگ بچه ٔ نر. (از منتهی الارب ). || گویا ج ِ جرموز به معنی حوض کوچک است . حوضچه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || اعضا. (منتهی الارب ). اعضای انسان . (معجم البلدان ). || حوض دوجانب برآورده . (منتهی الار...
-
جرموزی
لغتنامه دهخدا
جرموزی . [ ج ُ ] (اِخ ) جهوربن سفیان بن حرث اسدی . از مردم بصره بود و غرایب روایت میکرد. سمعانی گوید:نمیدانم این شخص پسر جرموز است که قاتل زبیربن عوام بود یا غیر اوست . مؤلف لباب الانساب گوید: تردید سمعانی شگفت آور است ، زیرا ابن جرموز قاتل زبیربن ع...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن جرموز ضبی . یکی از اشراف شجاع بود در خراسان به همدستی ضحاک بن قیس به مخالفت با بنی مروان برخاست و سپس با پنج هزارتن از ضحاک جدا شد و بار دیگر به وی پیوست و همچنان با او بود تا در وقعه ٔ نزدیک دروازه ٔ مرو بسال 128 هَ . ق ./ 74...
-
غزق
لغتنامه دهخدا
غزق . [ غ َ زَ ] (اِخ ) شهری است (از حدود خراسان ) به براکوه نهاده و با نعمت سخت بسیار، و آن در هندوستان است و از قدیم از هندوستان بوده است ، و اکنون اندر اسلام است ، و سرحدی است میان مسلمانان و کافران ، و جای بازرگانان با خواسته ٔ بسیار. (حدود العال...
-
رکوة
لغتنامه دهخدا
رکوة. [ رَک ْ وَ ] (ع اِ) حوض بزرگ . || جرموز کوچک . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کوزه ٔ آب خوردنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مشک آب .ج ، رِکاء و رَکوات . در مثل است : صارت القوس رکوة؛ یضرب فی الادبار و انقلاب الامور. (از منتهی ال...
-
جرموزی
لغتنامه دهخدا
جرموزی . [ ج ُ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن مطهربن محمد حسنی . از شعرا بود و توجه خاصی به تاریخ داشت . وی از خاندانی فرمانروا در یمن بود. نسبت او به قریه بنی جرموز. (به اطراف صنعاء) است . و بسال 1075 هَ . ق . در صنعا بدنیا آمد و بسال 1115 هَ . ق . در همانج...