کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرل
لغتنامه دهخدا
جرل . [ ج َ رَ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زمین نیکوی پرسنگ . (از ذیل اقرب الموارد). || سنگستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگلاخ . (آنندراج ). || درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای درشت و سخت . (منتهی الارب ) (نا...
-
جرل
لغتنامه دهخدا
جرل . [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) جای درشت و سنگناک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، اَجرال . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
jerl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جرل
-
اجرال
لغتنامه دهخدا
اجرال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَرَل و جَرِل .
-
Randall Jarrell
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راندال جرل
-
جرلة
لغتنامه دهخدا
جرلة. [ ج َ رِ ل َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جَرِل است . (منتهی الارب ). زمین بسیارسنگ . (از متن اللغة) (از مهذب الاسماء نسخه ٔ: خطی ). زمین درشت و سنگناک . (از ناظم الاطباء).
-
جرن
لغتنامه دهخدا
جرن . [ ج َ رَ ] (ع اِ) زمین درشت و سخت . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). زمین درشت و آن کلمه تبدیل شده ٔ «جرل » است . (از متن اللغة). و رجوع به جرل شود. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ) «و نحن نغدو فی الخبار و الجرن َ». (از ذیل اقرب ا...
-
درشت گردیدن
لغتنامه دهخدا
درشت گردیدن . [ دُ رُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) درشت گشتن . درشت شدن . خشن شدن . زبر گشتن . خشانة. خشن . خُشنة. خشونة. کَذّ. کَنَت . مَخشنة. (منتهی الارب ): اًقسان ؛ درشت گردیدن دست از کار زرع و کشت و آبکشی و گِل کاری . مَشَط؛ درشت گردیدن دست از کار. (ا...
-
درخت
لغتنامه دهخدا
درخت . [ دَ / دِ رَ ] (اِ) ترجمه ٔ شجر. (آنندراج ). هر گیاه خشبی که دارای ریشه وتنه و ساقه و شاخه ها بود. شجر. نهال . (ناظم الاطباء).رستنی بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد. شجر که از دار ضعیف تر است . غالباً درخت به گیاهانی گویند که سا...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...