کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جرغول
/jarqul/
معنی
=بارهنگ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرغول
لغتنامه دهخدا
جرغول . [ ] (اِخ ) قریه ای در پانصد و چهل وهشت هزارگزی طهران میان ذوالقدر و جیلونی واقع و آنجا ایستگاه ترن است . (یادداشت مؤلف ).
-
جرغول
لغتنامه دهخدا
جرغول . [ ج َ ] (اِ) دارویی است که آن را زبان بره و به عربی لسان الحمل خوانند. (برهان ) (آنندراج ). به فارسی اسم لسان الحمل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی دارویی که بارتنگ و بتازی لسان الحمل گویند. جَرغون . (ناظم الاطباء). چرغول . (برهان ). دارویی...
-
جرغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] jarqul =بارهنگ
-
جستوجو در متن
-
جرغون
لغتنامه دهخدا
جرغون . [ ج َ ] (اِ) جَرغول . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جرغول شود.
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) نام قریه ای در 538 هزارگزی طهران میان کتانو و جرغول . و آنجا ایستگاه راه آهن است .
-
بارهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بارتنگ› (زیستشناسی) bārhang گیاهی خودرو و یکساله، با ساقههای نازک، برگهای بیضیشکل، و خوشههای دراز که دانههای ریز و لعابدار آن مصرف دارویی دارد؛ جرغول؛ چرغول؛ جرغون؛ خرغول؛ خرگوشک؛ زبان بره.
-
زوان بره
لغتنامه دهخدا
زوان بره . [ زَ وام ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) لسان الحمل و بارتنگ . (ناظم الاطباء). نام گیاهی است که اطلاق شکم بازدارد و آنرا جرغول و جرغون و خرگوش و خرکول نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به لسان الحمل شود. || ورق کاغذ. (ناظم الاطباء).
-
پلنتاین
لغتنامه دهخدا
پلنتاین . [ پ ِ ل َ ی ِ ] (اِ) بارتنگ . بارهنگ . خنگ . خرگوشک . خرگوش . خرغول . خرغوله . چرغول و چرغون . جرغول . جرغوله . ریم آهنگ . ریم آهنج . مُری زبانک . زبان بره . لسان الحمل . نبروشه . خوبکلا. خِمخِم . تخم سپید. بردوسلام . خَبیدَه . ابلنتاین . (...
-
بارتنگ
لغتنامه دهخدا
بارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجواهر). تخم لسان الحمل . (ناظم الاطباء). آذان الجدی . (منتهی الارب ). برد و سلام . ذنب الفاره...