کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرض
لغتنامه دهخدا
جرض . [ ج َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (از منتهی الارب ). خفه کردن . (ناظم الاطباء). خفه کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
جرض
لغتنامه دهخدا
جرض . [ ج َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن خدو را به اندوه . (از منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو درماندن طعام و جز آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). خیو در گلو گرفتن و ماندن . (مصادر زوزنی ). || به مردن رس...
-
واژههای همآوا
-
جرذ
فرهنگ فارسی معین
(جُ رِ) [ ع . ] (اِ.) نوعی موش صحرایی . ج . جرذان .
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جِ) (اِ.) دیوار اطاق و ایوان .
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) = چرز: پرنده ای است که حباری گویند.
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جُ رَ یا رُ) [ ع . ] (اِ.) زمینی که بر وی گیاه نروید.
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج َ ] (ع مص ) بسته و مانند موش گردیدن ریش (زخم ). (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : جرذت القرحة؛ بسته و مانند موش گردید ریش . (از منتهی الارب ).
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب گرزه ٔ فارسی ، گویا موش دشتی است . (یادداشت مؤلف ). موش دوپا. موشی دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج َ رَ ] (ع اِ) بیماری ستور، مانند آماس و ترنجیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر ورمی که در پی ستور پدید آید. (از اقرب الموارد). ورم پی دایه ، و آن هرگونه تورم و برآمدگی عصب باشد که در پی دایه حادث گردد، خواه در ظاهر کعب باشد ...
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج َ رِ ] (ع ص ، اِ) جایی که کلاکموش در آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد).
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی موش یا موش نر بزرگ . (از متن اللغة). ج ، جُرذان . (متن اللغة) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یقال : تفرقت الجرذان بیته ؛ ای قل الطعام عنده و نقیضه اکثراﷲ جرذان بیته ؛ ای اکثر ف...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای است که عرب آن را حباری خوانند و به هوبره مشهور است و ترکان توغدری گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ای است که آن را به عربی حباری گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (زمخشری ). چَرز. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). خر...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب خوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خوردن آنچه بر سفره هست و چیزی باقی نگذاشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کشتن . (آنندرا...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ رَ ] (ع ص ، اِ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده باشند یا زمین باران نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جُرُز. جُرز. جَرز. (منتهی الارب ). رجوع بکلمات مزبور شود. || تنگ سال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سال قحط. ...