کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جرد
/jard/
معنی
تخت پادشاهی: ◻︎ ز زرّ پخته یکی جرد ساختند او را / چو کوهِ آتش و گوهر بر او بهجای شرر (فرخی: ۷۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ) (ص .) زخمی ، مجروح .
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) تخت پادشاهی .
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.)پرنده ای کبود رنگ که پیوسته در کنار آب نشیند، خرچال .
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمین هموار بی گیاه . 2 - جامة کهنه ؛ ج . جرود.
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
(جَ رِ) [ ع . ] (ص .) بی گیاه .
-
جرد
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (اِ.) ج . اجرد؛ بی مویان ، خرد مویان ، کوتاه مویان .
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ،جُرود. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) : فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم رمیم و اثواب هناک جرود. کثیر عزة (از اق...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است در دیار بنی سلیم . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ) : یا عمرو لوکنت ازقی الهضب من بردی اوالعلی من ذری نعمان اوجردا.نعمان بن بشیر انصاری (از معجم البلدان ).
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ رَ ] (ص ) زخم دار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح . (یادداشت مؤلف ) : وحشی و سست و بدلگام و چموش جرد و کند و لنگ و نابینا. ظفر همدانی (از آنندراج ).جرد بود لیکن قوی دست و پای برفتن بدی هم چو فرّ همای . زجاجی...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ رَ ] (ع اِ) صحرای بی نبات . (منتهی الارب ). زمین بی نبات . (دهار). صحرای بی گیاه . (ناظم الاطباء). فضایی از زمین که در او گیاه نباشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || علت پی ستور مانند آماس و ترنجیدگی یا آن به ذال است . (منتهی الارب ) ...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ رِ ] (ع ص ) جای بی نبات . (از اقرب الموارد). مکان جرد؛ جای بی نبات . (منتهی الارب ). جای بی گیاه . (ناظم الاطباء).
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َرَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد تمیم . (منتهی الارب ).
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج ِ ] (اِ) سخترویی و خیرگی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || (پسوند) معرب یا صورتی دیگر از گرد که مزید مؤخر امکنه قرارمیگیرد و به معنی قلعه و حصار و شهر است . چنانکه در، اشناذجرد، برسانجرد، بروجرد، برونجرد، بلاشجرد، بوزجرد، بوزنجرد، جنوجرد، ...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام شهری است در نواحی بیهق که در قدیم قصبه ٔ آن ناحیه بوده است . (از مراصد الاطلاع ). همان خسروجرد است . که در قصبه ٔ بزرگ بیهق بوده است . رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ٔ بیهق شود.
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام مزرعه ای در قزوین . (یادداشت مؤلف ).