کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرات داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دل و جرات
دیکشنری فارسی به عربی
قلب
-
جرات و تدبیر
فرهنگ گنجواژه
کار کشتگی.
-
دل و جرات
فرهنگ گنجواژه
شجاعت.
-
جستوجو در متن
-
زهره داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص ل .) دل و جرأت داشتن .
-
daresay
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با جرات گفتن، اعتقاد داشتن
-
جنم
واژهنامه آزاد
(جَنَم) جرات جِسارت داشتن توانایی، برای برخورد و حلِ مشکلات.
-
چنیبه
لغتنامه دهخدا
چنیبه . [ چ ِ ب ِ ] (اِ) دل و قلب داشتن . (فرهنگ شعوری ). جرأت . دلیری و مردانگی . (ناظم الاطباء). دل و جرأت داشتن . (اشتینگاس ). این لغت بدین معنی در فرهنگهای دیگر دیده نشد.
-
دل داشتن
لغتنامه دهخدا
دل داشتن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) داشتن دل . احساس و عواطف داشتن : آفرینش همه تنبیه خداوند دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار. سعدی .رجوع به دل شود.- دل بسوی کسی داشتن ؛ متوجه او بودن . توجه به او داشتن : دفع گمان خلق را تا نشوند مطلعدیده بسوی دی...
-
یارا
لغتنامه دهخدا
یارا. (اِ) صورتاً صفت فاعلی دائمی است از یارستن ، مانند گویا و بینا اما استعمال کلمه در معنی اسم معنی است و مرادف توانائی . || قوت و قدرت و توانایی و زهره و دلیری . (برهان ). قوت و توانایی و طاقت . (غیاث ). قوت و قدرت و توانایی و مقاومت و دلیری و شجا...
-
بوی آمدن
لغتنامه دهخدا
بوی آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) بوی شایع شدن . (مجموعه ٔمترادفات ص 67). رسیدن بوی و عطر بمشام : صبح امروز خدایا چه مبارک بدمیدکه همی از نفسش بوی عبیر آمد و بوی . سعدی .- بوی از چیزی آمدن ؛ مجازاً، دلیل چیزی بودن . نشانه ٔ چیزی داشتن : بوی آلودگی از...
-
دلداری
لغتنامه دهخدا
دلداری . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلدار. معشوقگی . معشوق بودن . محبوب بودن : ز دلداری دلی بی بهر بودش ز بی یاری شکر چون زهر بودش . نظامی .دلت گرچه به دلداری نکوشدبگو تا عشوه رنگی می فروشد. نظامی .دلداری و یک دلی نمودن وآنگه به خلاف قول بودن ...
-
منزلت
لغتنامه دهخدا
منزلت . [ م َ زِ ل َ ] (ع اِ) منزلة. مرتبت و مقام و رتبه و حرمت و احترام . (ناظم الاطباء). پایگاه . جایگاه . مکانت . مرتبت . قدر. ارج . شأن . اعتبار. خطر. جاه . حرمت . بزرگی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ایا به مرتبت و قدر و جاه افریدون ایا به منزلت و ن...
-
یارستن
لغتنامه دهخدا
یارستن . [ رِ / رَ ت َ ] (مص ) توانستن . (برهان ) (سروری ) (رشیدی ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). طاقت داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توانا بودن در کاری . (ازآنندراج ). یارا داشتن . دلیری کردن . جرأت کردن . جسارت کردن . یارایی داشتن . یارگی . توان...
-
خرچنگ
لغتنامه دهخدا
خرچنگ . [ خ َ چ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف که دست و پای بزرگ و ناهموار دارد و بعربی سرطان خوانند. (از برهان قاطع). بزرگ چنگال که نام عربی او سرطان است . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). پیچا. چنگار. (از ناظم الاطباء). پنجپایه . (ازغیاث اللغات...
-
زهره
لغتنامه دهخدا
زهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) پوستی باشد پرآب که بر جگر آدمی و حیوانات دیگر چسبیده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و به عربی مراره گویند.(انجمن آرا) (آنندراج ). و با لفظ بافتن و شکافتن مستعمل است . (از آنندراج ). پوستی باشد کیسه مانند که درآن آب ...