کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوالحسن انصاری
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن انصاری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم اندلسی . از مردم بلنسیه ، از نسل سعدالخیر. ادیب و شاعر.او راست : کتاب الحلل فی شرح الجمل . جذوة البیان و فریدة العقیان . وفات وی به سال 571 هَ . ق . بوده است .
-
عزفی
لغتنامه دهخدا
عزفی . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن عبداﷲبن ابی القاسم عزفی . امیر سبتة در اندلس . به سال 699 هَ .ق . در سبتة متولد شد و در سال 719 به امارت آنجا رسید و پس از شش ماه از حکومت خلع گشت و به فاس رفت و در سال 768 درگذشت . وی مردی فقیه و شاعر بود و او...
-
آتش پاره
لغتنامه دهخدا
آتش پاره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) اخگر. سکار. بجال . جمره . جذوه . قبس . || کرم شب تاب . || (ص مرکب ) مجازاً، سخت جافی و ستمکار : عقل و جانم برد شوخی آفتی عیاره ای باددستی خاکیی بی آبی آتش پاره ای . سنائی . || داهی .- مثل آتش پاره ؛ کودکی سخت بی...
-
عمر مرینی
لغتنامه دهخدا
عمر مرینی . [ ع ُ م َ رِ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان بن یعقوب مرینی ، مکنی به ابوعلی . از سلاطین بنی مرین در مغرب . وی بسال 696 هَ .ق . متولد شد و در سال 734 هَ .ق . به دست برادر خویش به قتل رسید. رجوع به ابوعلی (عمربن ابی سعید...) و مآخذ ذیل شود: الاعلام...
-
قاسم کنون
لغتنامه دهخدا
قاسم کنون . [ س ِ م ِ ک َن ْ نو ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم بن ادریس از بازماندگان امیران ادریسی در دومین دولت آنان در ردیف مراکش است . وی در قلعه ٔ «حجرالنسر» مستقر گردید و بر شهرهای غرب دور جزشهر فاس که مردم آن زیر بار اطاعت وی نرفتند حکومت کرد و برای...
-
مروان
لغتنامه دهخدا
مروان . [ م َرْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن مروان بن عبدالرحمان الناصر اموی ، ملقب به طَلیق ، از امرای بنی امیه در اندلس . ادیب و شاعر بود، و مدت زیادی از عمر خود را در زندان گذراند و پس از آزادی ملقب به طلیق گشت و در حدود سال 400 هَ . ق . درگذشت . (ا...
-
خدرک
لغتنامه دهخدا
خدرک . [ خ َ رَ ] (اِ) جِرِقّه . جِریغِّه . ضرام . (یادداشت بخط مؤلف ). سوختگی و افروختگی زغال . (ناظم الاطباء). جَمرَة. ذَکوَ خدرک شعله زن . جَذوَه ؛ خدرک آتش . والب ؛ خدرک آتش که فروبمیرد. صَفیف ؛ چیزی که بر خدرک آتش نهند تا کباب گردد. ضَرَمَه ؛ خ...
-
خدره
لغتنامه دهخدا
خدره . [ خ ُ / خ َ رَ ] (اِ) خرده و ریزه ٔ هر چیز. (از برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). صاحب آنندراج و انجمن آرای ناصری آنرا مقلوب «خرده » آورده اند و صحیح می نماید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : نه در آن معده خدره ٔ میده . سنائی .گر چنین خانی...
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمن بن ابراهیم بن موسی بن ابی العافیه ٔ مکناسی زناتی ، مشهور به ابن ابی العافیه (وفات 462 هَ . ق .) یکی از امیرانی است که رهبری طائفه ٔ زنات را در شهر فاس هنگامی که لشکر مرابطین لمتونیین به سال 460 هَ . ق . به آ...
-
عمر موحدی
لغتنامه دهخدا
عمر موحدی . [ ع ُ م َ رِ م ُ وَح ْ ح ِ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن عبدالمؤمن مؤمنی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به مرتضی . دوازدهمین سلطان موحدی در مغرب (مراکش ). وی ابتدا والی رباطالفتح بود و بسال 646هَ .ق . پس از درگذشت المعتضد برای سلطنت مراکش با وی بیعت ش...
-
قاسم بیانی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیانی . [ س ِب َ نی ی ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم ابن محمدبن سیار اموی اندلسی قرطبی ، مکنی به ابومحمد از بزرگان فقیهان و محدثان اندلس است . وی بنده ٔ ولیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود و از مجتهدانی است که قائل به حجة و نظر است . از تألیفات او کتاب ...
-
رمادی
لغتنامه دهخدا
رمادی . [ رَ ] (اِخ ) یوسف بن هارون الکندی ، مکنی به ابوعمر. ترجمه ٔ حال او را حافظ ابوعبداﷲ الحمیدی در کتاب «جذوة المقتبس » آورده و چنین نویسد: «گویا یکی از اجداد وی از مردمان «رمادة» (موضعی در مغرب ) بوده است . و او شاعری است بسیارشعر و سریعالقول و...
-
قاسم حمودی
لغتنامه دهخدا
قاسم حمودی . [ س ِ ح َم ْ مو دی ی ] (اِخ ) ابن حمودبن میمون ادریسی حسنی ملقب به مأمون (351 - 431) دومین شاه از شاهان دولت حمودی قرطبه است . سلیمان بن حکم اموی حکومت جزیره ٔ سبز (خضراء) را به وی داد. برادر وی علی بن حمود بر سلیمان شورید و اندلس را تص...
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) مرتضی ، محمدبن عبدالرزاق ، مشهور به مرتضی و مکنی به ابوالفیض حسینی یمانی حنفی . صاحب تاج العروس . وی در وطن خود نشأت یافت . سپس برای تحصیل علم ، آغاز سفر کرد. چندین بار به حج رفت و درمکه با سیدعبدالرحمن عیدروس ملاقات کرد و پیوس...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن منیربن احمدبن مفلح ابوالحسین الاطرابلسی الشاعر الرفاء، ملقب بمهذب الملک یا مهذب الدین عین الزمان . مولد او به سال 473 هَ .ق . و وفات وی در حلب بجمادی الاَّخره ٔ سنه ٔ 548 بوده است . در تاریخ ابن عساکر آمده است که : آنگاه ک...