کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذبافزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
absorption enhancer
جذبافزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] عاملی که عبور دارو از غشای زیستی را افزایش میدهد
-
واژههای مشابه
-
افزا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ افزودن) ‹افزای› 'afzā ۱. = افزودن۲. افزاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهجتافزا، روحافزا، غمافزا.
-
افزا
لغتنامه دهخدا
افزا. [ اَ ] (نف مرخم ) افزاینده و افزون را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). افزاینده . علاوه کننده . زیادکننده . (ناظم الاطباء). افزاینده و به این معنی مرکب نیز استعمال کنند. و بحذف همزه نیز لغت است .(از مؤید) (شرفنامه ٔ منیری ). فزا. افزای ...
-
جذب
واژگان مترادف و متضاد
انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش
-
جذب
فرهنگ واژههای سره
کشش، گیرش، ربایش
-
absorption 2
جذب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] [شیمی] فرایندی که در آن مایع یا گاز به درون حفرههای یک مادۀ جامد کشیده میشود [فیزیک] ورود انرژی یا ماده به محیط بیآنکه بازتاب یا گسیل داشته باشد متـ . درجذبش
-
جذب
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص م .) به سوی خود کشیدن ، ربودن .
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ ] (اِخ ) شهرکی است بشام ، خرم و آبادان وخرد و با کشت بسیار و آبهای روان . (حدود العالم ).
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ ج َ ذَ ] (ع اِ) پیه خرما. (منتهی الارب ). پیه خرمابن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جمارالنخل و هو شحم النخل . (از اقرب الموارد). || سخت از پیه خرما. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشن از پیه خرما. (ازاقرب الموارد)....
-
جذب
لغتنامه دهخدا
جذب . [ج َ ] (ع مص ) کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضد دفع. مقابل دفع. (از اقرب الموارد). کشیدن بسوی خود. (ناظم الاطباء). درکشیدن . چسبیدن . مقابل ردع . (یادداشت مؤلف ). و منه : «وجدت الانسان ملقی بین اﷲ و بین ال...
-
جذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jazb ۱. [مقابلِ دفع] بهسوی خود کشیدن؛ کشش.۲. گیرایی؛ جاذبه.۳. [مجاز] استخدام.۴. (زیستشناسی) دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده.۵. (فیزیک) ربایش.۶. (تصوف) جذبه.
-
جذب
دیکشنری فارسی به عربی
امتصاص , جاذبية , قابلية المص
-
روحافزا
فرهنگ نامها
(تلفظ: ruh afzā) آنچه به روان انسان شادابی و طراوت می بخشد ، جانبخش ، مفرح ؛ گوشهای در موسیقی ایرانی .
-
جانافزا
فرهنگ نامها
(تلفظ: jān afzā) (به مجاز) جان افروز ، ← جان افروز .