کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ] (ع اِ) اصطلاح ریاضی و آن حاصل ضرب اعداد باشد. چنانکه جذاء ده در ده صد است . (یادداشت مؤلف ).
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ج َذْ ذا ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بیت زیر نام موضعی است : بغیتهم مابین جذاء و الحشاو اوردتهم ماءالاثیل فعاصما.(از معجم البلدان ).
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ج َذْ ذا ] (ع ص ، اِ) رحم بریده و غیرموصول . (آنندراج ). رحم جذاء؛ رحم بریده و غیرموصول . (منتهی الارب ). رحم قطع شده که صله ٔ آن را بجا نیاورده باشند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بریده . مقطوع . (از اقرب الموارد). و به این معنی است گفت...
-
جذاء
لغتنامه دهخدا
جذاء. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَذوَة و جاذی و جَذاة و جِذوة و جُذوة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به کلمات مزبور شود.
-
واژههای همآوا
-
جذاع
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) دشمنی کردن .
-
جزاء
لغتنامه دهخدا
جزاء. [ ج َ ] (ع مص ) پاداش دادن . (از منتهی الارب )(ترجمان القرآن عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از شرح قاموس ) (دهار). کیفر. سزا. مجازات . مزد. || پاداش نیکی و بدی عمل کسی را دادن . (از متن اللغة). || کفای...
-
جزاء
لغتنامه دهخدا
جزاء. [ج ِ ] (ع مص ) پاداش دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || غالب آمدن کسی را در جزا دادن . (منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را در پاداش دادن . (از تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ج ِ جزیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ جزیه ، ...
-
جزاع
لغتنامه دهخدا
جزاع . [ج ُ ] (ع ص ) ناشکیبا و زاری کننده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). جازِع . جَزِع . جَزُع . جَزوع . (منتهی الارب ) (متن اللغة). || (اِ) بند هیزم (وبیل ). (از متن اللغة). رجوع به جازع شود.
-
جذاع
لغتنامه دهخدا
جذاع . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَذَع ، آنچه پیش از ثنی باشد یعنی گوسپند و گاو بسال دوم درآمده و اسب بسال سوم و شتر بسال پنجم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- جذاع الرجل ؛ قوم و طائفه ٔ او. و مفرد ندارد. (اقرب الموارد)...
-
جذاع
لغتنامه دهخدا
جذاع . [ج ِ ] (اِخ ) قبیله ها است از بنی سعد. (منتهی الارب ).
-
جَزَاءُ
فرهنگ واژگان قرآن
پاداش
-
جستوجو در متن
-
جذاة
لغتنامه دهخدا
جذاة. [ ج َ ] (ع اِ) بیخ درخت بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریشه های درخت بزرگ . (از اقرب الموارد). ج ، جِذاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره ٔ ستبر از چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، جِذاء. (منتهی الارب ).
-
جاذی
لغتنامه دهخدا
جاذی . (ع ص ) نعت فاعلی از جَذوو جُذُوّ. بر سر پای نشیننده . || بر سر انگشتان ایستاده . || رجل جاذ؛ مرد کوتاه اَرش و کوتاه دست . ج ، جِذآء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).