کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جدیت
/jeddiy[y]at/
معنی
١. سعی؛ کوشش؛ پشتکار.
٢. [مجاز] پافشاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اهتمام، تلاش، جد، جهد، سختکوشی، سعی، فعالیت، کوشش، مداومت
فعل
بن گذشته: جدیت کرد
بن حال: جدیت کن
دیکشنری
action, activity, industriousness, seriousness
-
جستوجوی دقیق
-
جدیت
واژگان مترادف و متضاد
اهتمام، تلاش، جد، جهد، سختکوشی، سعی، فعالیت، کوشش، مداومت
-
جدیت
فرهنگ فارسی معین
(جِ دّ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) کوشش .
-
جدیت
لغتنامه دهخدا
جدیت . [ ج ِدْ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) قطعیت . مقابل هزلیت تصمیم قطعی . || کوشش . پشت کار. دنبال کردن . مصدری که با اضافه کردن ئیت به آخر کلمه درست میشود. گاهی بنام مصدر یایی و زمانی حاصل مصدر و درعربی و اصطلاح اصولی مصدر جعلی خوانده میشود. در ن...
-
جدیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jeddiy[y]at ١. سعی؛ کوشش؛ پشتکار.٢. [مجاز] پافشاری.
-
جدیت
دیکشنری فارسی به عربی
جاذبية , حماس
-
واژههای مشابه
-
جدیت کردن
لغتنامه دهخدا
جدیت کردن . [ ج ِدْ دی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش کردن . پشتکار داشتن . سعی کردن .
-
واژههای همآوا
-
جدیة
لغتنامه دهخدا
جدیة. [ ج َ دی ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در نجد و آن سرزمین بنی شیبان بوده . (از معجم البلدان ).
-
جدیة
لغتنامه دهخدا
جدیة. [ ج َ دی ْ ی َ ] (ع اِ) ادرم زین و پالان . ج ، جدایا. || خون روان . || خون خشک چسبیده بر پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خون بر تن یا بر زمین . (مهذب الاسماء). || ناحیه و سوی . || پاره ٔ مشک . || رنگ و بوی . یقال :اصفرت جدیة وجهه . (از من...
-
جدیة
لغتنامه دهخدا
جدیة. [ ج َ ی َ ] (ع اِ) ادرم زین و پالان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، جِدی و جَدَیات . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جدیة
لغتنامه دهخدا
جدیة. [ ج ُ دَی ْ ی َ ] (اِخ )نام کوهی است . (منتهی الارب ). نام کوهی است بنجد. و مردی از آن دیار ابیات زیر را گفته است : و هل اشر بن الدهر من ماء مزنةعلی عطش مما اَقراّلوقائعبقیع التناهی او بهضب جدیه سری الغیث عنه و هو فی الارض ناقع. (از معجم البلدا...
-
جستوجو در متن
-
dediticiancy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدیت
-
heartfully
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با جدیت