کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدکاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جدکاره
/jedkāre/
معنی
۱. رٲیها و اندیشههای مختلف.
۲. تدبیرها و روشهای مختلف: ◻︎ جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونهگونه جدکاره (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدکاره
فرهنگ فارسی معین
(جُ رِ یا رَ) (اِمر.) رأی های مختلف ، تدبیرهای گوناگون ، روش های متعدد.
-
جدکاره
لغتنامه دهخدا
جدکاره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) راه ها و روشهای مختلف . (انجمن آرا). راههای مختلف . (شرفنامه ٔمنیری ). رایهای مختلف بود. (لغت اسدی ). تشاجر. اختلاف . خلاف . (یادداشت مؤلف ). روشهای مختلف : جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب بسی بدیدم ازگونه گونه جدکاره . ...
-
جدکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جدگاره، جلکاره، جکاره› jedkāre ۱. رٲیها و اندیشههای مختلف.۲. تدبیرها و روشهای مختلف: ◻︎ جهانیان را دیدم بسی ز هر مذهب / بسی بدیدم از گونهگونه جدکاره (شهید بلخی: شاعران بیدیوان: ۳۶).
-
جستوجو در متن
-
جگاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jagāre =جدکاره
-
جگاره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ یا رِ) (اِ.) نک جدکاره .
-
جلکاره
لغتنامه دهخدا
جلکاره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) رأی و تدبیر و روشهای مختلف را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مبدل جدکاره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جَدگاره در برهان شود.
-
جدگاره
لغتنامه دهخدا
جدگاره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) رایها و تدبیرها و روشهای مختلف را گویند. (برهان ). راهها و روشهای مختلف . (آنندراج ) : جهانیان را دیدم بسی ز هرمذهب بسی بدیدم از گونه گونه جدگاره . شهید.رجوع به جدکاره شود.
-
جدا
لغتنامه دهخدا
جدا. [ ج ُ ] (ص ،ق ) سوا. تنها. منفصل . مفروق . (ناظم الاطباء). مفروز.متمایز. جدا بضم اول در اوستا یتا و در پهلوی جت جتاک یا یت یتاک و در اورامانی جیا و همریشه ٔ جز وجذ و جد است . جد دین یعنی جدا از دین ، کافر و جدکاره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َس َ ] (اِخ ) شهید. از قدمای شعرای بلخ ، معاصر رودکی و در شعر هم سنگ او بوده است . صاحب شاهد صادق گوید او در 325 هَ . ق . درگذشته است و در فهرست ابن الندیم ذیل ترجمه ٔ محمدبن زکریای رازی آمده است : و کان فی زمان الرازی رجل یعر...