کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (اِخ ) اسم دو شخص است از [ نواده ٔ ] یهودا. (اول تواریخ ایام 4:4 و 18). (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (اِخ ) اسم موضعی است در یهودا و سعیر. (اول تواریخ ایام 4:39). (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای بن یامین . (اول تواریخ ایام 12:7) که همان جادراست که در صحیفه ٔ یوشع 12:13 مذکور است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (اِخ ) نام دهی است که در میانه ٔبیت لحم و حبرون واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (اِخ ) نام بن یامنسی که از ذریه شاول بود. (اول تواریخ ایام 8:31 و 9:37). (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ] (عبری ، اِ) یا جادر در عبری به معنی برج است . (صحیفه یوشع 15:58). (از قاموس کتاب مقدس ).
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) زمین گود. زمین پست .
-
جدور
لغتنامه دهخدا
جدور. [ ج ُ ] (ع مص ) برآمدگی و آثار گزیدگی است در گردن خر. (از شرح قاموس ). جدر بر آوردن خر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آبله برآوردن گردن خر. (از قطر المحیط). || (ع اِ) جمع جَدر، به معنی گیاه ریگی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به جدر شود...
-
جستوجو در متن
-
جادر
لغتنامه دهخدا
جادر. [ ] (اِخ ) (به عبری مکان دیواردار) دور نیست که همان جدور (دوم صحیفه ٔ یوشع 12:13) باشد. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به جدور شود.
-
عزی ئیل
لغتنامه دهخدا
عزی ئیل . [ ] (اِخ ) عزئیل (بمعنی کسی که خداوند او را تقویت وتسلی میدهد). نام سه تن است : 1- پسر چهارمین قهات ، و پدر عزی ئیلیان که پسرش الیصافان رئیس خانواده ٔ قهاتیان بود، و عمیناداب که از بنی عزی ئیل نیز رئیس بود،یعنی در ایام داود. 2- رئیس شمعونی ...
-
جدر
لغتنامه دهخدا
جدر. [ ج َ ] (اِ) شترماده ٔ چهارساله راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر چهارساله . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی نا گرفته بوی لبن . منجیک .فرستاده بر جدری آمد برون یکی بادپی کوه کوهان هیون . اسدی .وجو...
-
پنهان
لغتنامه دهخدا
پنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی الارب ). مَخبوّ. مُختفی . نامرئی . متواری . مکتوم . کتیم . در خِفاء. در خُفیه . در سرّ. س...