کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدم
لغتنامه دهخدا
جدم . [ ج َ ] (ع مص ) بارآوردن خرمابن و خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). میوه دار شدن و خشک شدن درخت خرما. (از شرح قاموس ). جدمت النخلة جدماً؛ اثمرت و یبست . (از اقرب الموارد). || بریدن چیزی . مانند جذل با ذال معجمه . (از اقرب الموار...
-
جدم
لغتنامه دهخدا
جدم .[ ج َ دَ ] (ع اِ) مرغی است سرخ منقار مانند گنجشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پرنده ای است مثل گنجشکها که سرخ است منقارهای آنها. (شرح قاموس ). جدمة یکی آن . (منتهی الارب ). || ج ِجدمة، یعنی مرد کوتاه . (از شرح قاموس ) (آنند...
-
جستوجو در متن
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هیثم . مکنی به ابی علی طحان . وی از ابوولید طیالسی روایت کند. ابوالحسین منادی ازو روایت دارد و گوید من در محضر جدم ابوجعفر محمدبن عبیداﷲ منادی از وی روایت شنیدم . (تاریخ بغداد ج 9 ص 320).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) جهنی . وی جد عبداﷲبن مصعب است و عبداﷲ از طریق پدر از جدش خطبه ٔ منکری را مرفوعاً روایت می کند. حکیم ترمذی در «نوادر الاصول » در اصل «دویست و چهل و دو» می گوید: عبداﷲبن نافع زبیری از عبداﷲبن مصعب بن زیدبن خالد جهنی از پدرش از جدش ...
-
قبانی
لغتنامه دهخدا
قبانی . [ ق َب ْ با نی ی ] (اِخ ) علی بن حسین بن محمدبن زیاد یکی ازارکان حدیث و حافظان شمرده میشود. وی سفرها کرده و بسیار احادیث شنیده و در علوم گوناگون از جمله مسند و تاریخ و کنیه ها و القاب تألیفات دارد. بخاری از حسین نام از احمدبن منیع در کتاب طی...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شیخ بن عمیرةبن حیان بن سرافه ٔ أسدی . صاحب عیون الانباء از یوسف بن ابراهیم بن مهدی آرد که در اوائل سال 217 هَ . ق . صالح سخت بیمار شد و من به عیادت او رفتم و در این وقت اندکی بهبود یافته بود و حکایت کرد که جد وی عمیره را بر...
-
براه سپردن
لغتنامه دهخدا
براه سپردن . [ ب ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + راه + سپردن ) نفرین و دعای بد کردن مثلاً سیدی بکسی گوید که ترا براه جد خود سپردم یعنی باطن جدم ترا خواهد زد و نیز گویند براه اجاغم سپردند و اجاغ بمعنی دودمان است . (آنندراج ) : کسی که منع تو از راه ...
-
حایر
لغتنامه دهخدا
حایر. [ ی ِ ] (اِخ ) موضع قبر حسین بن علی (ع ). (معجم البلدان ). وجه تسمیه ٔ آنرا حمداﷲ مستوفی چنین گوید: جهت آنکه چنان که ذکر رفت بعهد متوکل خلیفه آب در او بستند تا خراب شود. آب ، حیرت آورد، و زمینی که ضریح حضرت است خشک ماند. عمارت آن مشهد نیز عضدال...
-
جدمة
لغتنامه دهخدا
جدمة. [ ج َ دَ م َ ] (ع ص ، اِ) مرد کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کوتاه . (شرح قاموس ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). کوتاه از مردان . (صحاح ، از اقرب الموارد) ج ، جَدَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). || ...
-
روافض
لغتنامه دهخدا
روافض . [ رَ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رافضة. (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). طایفه ای از سپاه که قائد خود را ترک کردند. (از معجم متن اللغة). گروهی از لشکریان که قائد و رهبر خود را ماندند و ترک دادند و بازگشتند از وی . (منتهی الارب ). لش...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت . (اِ) نهر طالوت . نوعی نبیذ است به نام نهرطالوت . ابن عبد ربه در عقدالفرید آورده که اهالی کوفه ، نبیذ را، نهر طالوت مینامیده اند و قال شاعرهم :اشرب علی طرب من نهر طالوت حمراء صافیة فی لون یاقوت من کفت ساحرةالعینین شاطرةتربی علی سحر هاروت و مار...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن خالدبن نزاربن المغیرةبن سلیم ، ابوالطیب الغسانی الایلی . طاهر به «سرمن رای » فرود آمد، و در آن شهر از پدر خود و آدم بن ابی ایاس روایت حدیث کرده یحیی بن محمدبن صاعد، و حسن بن محمدبن شعبه ، و محمدبن القاسم الکوکبی ، و اسماعیل ب...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن مظفربن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدریس و افاده بدیگران را می پیمود. سالیان دراز مردم را در راه خدا موعظه میکرد. او راست : مجموعه هائی در تفسیر و حدیث...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالمطلب . فرزند رسول خدای صلی اﷲ علیه وآله و سلم . از بطن خدیجه بنت خویلد. این فرزند قبل از بعثت پیمبر وفات یافت . «مؤلف الاصابه » آورده است : «الطاهر» بن سیدالخلق محمدبن عبداﷲبن عبدالمطلب بن هاشم ، صلی اﷲ ع...