کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جدلی
/jadali/
معنی
کسی که مایل و راغب به جنگوجدل و خصومت باشد؛ آنکه در هر امری به بحثوجدل و مناظره بپردازد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
argumentative, contentious, dialectical, disputatious, forensic, polemic
-
جستوجوی دقیق
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ و از تابعین است . رجوع به الانساب سمعانی و لباب الانساب شود.
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ ] (اِخ ) ابی بن کعب بن قیس بن عبیدبن زیدبن معاویةبن عمروبن مالک بن النجاربن ثعلبةبن عمروبن الخزرج ، مکنی به ابی المنذر. از بنوجدیله است و بسال بیست و دو درگذشته است . رجوع به کتاب الانساب و ابی بن کعب بن قیس ... در همین لغت نامه شود.
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) جنگی و کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد. (ناظم الاطباء).پیکارکش . (یادداشت مؤلف ). || آنکه بسیارجدل کند. آنکه عادت بجدل دارد. اهل جدل . مرد جدال . (یادداشت مؤلف ). آنکه مباحثه و مناظره کند. کسی که در هر کاری...
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به جدیلة. که نام دختر سبیعبن عمروبن حمیر است و مادر قبیله ای است . (از منتهی الارب ) (شرح قاموس ). ورجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 337 و لباب الانساب شود. منسوب به کلمه جدیله ، جدیلی است و جدلی بر خلاف قیاس استعمال شده ،...
-
جدلی
لغتنامه دهخدا
جدلی . [ ج َ دَ] (اِخ ) قیس بن مسلم از اهالی کوفه و منسوب است بجدیله که بطنی است از قبیله ٔ قیس عیلان . او از سعیدبن جبیر روایت کند و سفیان ثوری از او روایت دارد و بسال صدوبیست هَ . ق . درگذشت . رجوع به لباب الانساب شود.
-
جدلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جدل) [عربی. فارسی] [قدیمی] jadali کسی که مایل و راغب به جنگوجدل و خصومت باشد؛ آنکه در هر امری به بحثوجدل و مناظره بپردازد.
-
جدلی
دیکشنری فارسی به عربی
فحص عدلي , مثير للجدل , مجدال
-
واژههای مشابه
-
ذوالنون جدلی
لغتنامه دهخدا
ذوالنون جدلی . [ ذُن ْ نو ن ِ ج َ دَ ] (اِخ ) رجوع به زینون جدلی شود.
-
حسین جدلی
لغتنامه دهخدا
حسین جدلی . [ ح ُ س َ ن ِ ج َ دَ] (اِخ ) ابن حارث مکنی به ابوالقاسم . تابعی است و از نعمان بن بشیر حدیث شنید. رجوع به ابوالقاسم شود.
-
جستوجو در متن
-
مجدال
دیکشنری عربی به فارسی
استدلا لي , منطقي , جدلي
-
polemize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بحث کردن، بحی و جدل کردن، جدلی کردن
-
disputatious
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلاف نظر، جدلی
-
polemists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پلمیس ها، ال بحی و جدل، جدلی