کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدعون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ] (اِخ ) ابن یوآش شخصی که بنی اسرائیل را از دست مدیان رهانید. (از مجمل التواریخ و القصص ص 142). این شخص همان جدعون یوآش است . رجوع به این کلمه شود.
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ] (عبری ، ص ) در عبری ، به معنی چوبین است . (سفر داوران 6: 11). (از قاموس کتاب مقدس ). به معنای خراب است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
جدعون
لغتنامه دهخدا
جدعون . [ ج ِ ] (اِخ ) او پسر یواش ابی عزری و اسمش یربعل و قاضی هفتمین اسرائیلیان و مردی نیرومند و باهیبت و در حضور خداوند محترم و متواضع و رقیق القلب می بود، زیرا هنگامی که فرشته ٔ خداوند به او نمودار شده گفت : «به این قوت خود برو و اسرائیل را از دس...
-
جستوجو در متن
-
ژدئون
لغتنامه دهخدا
ژدئون . [ ژِ دِ ئُن ْ ] (اِخ ) جدعون . رجوع به جِدعون شود.
-
غراب
لغتنامه دهخدا
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) امیر مدیان است که جدعون وی را هزیمت داده ، افرائیمیان او را بر صخره ٔ غراب به قتل رسانیدند، و صخره ٔ غراب به اسم امیر مدیان که در آنجا مقتول گردید موسوم گشت ، و این صخره در مشرق اردن بود چه جدعون وقتی که غراب و ذئب را به قتل رسا...
-
زبح
لغتنامه دهخدا
زبح . [ زِ ب َ ](اِخ ) (قربانی ) و او یکی از سلاطین مدیان بود که جدعون (گدعون ) او را به قتل رسانید. قضات بنی اسرائیل 8:5 - 28، مزامیر 83:11. (قاموس کتاب مقدس ). بستانی آرد: زبح یکی از دو پادشاهان مدیانی است که در جنگ فلسطین شرکت کردند و سرانجام بدست...
-
معبر ذئب
لغتنامه دهخدا
معبر ذئب . [ م َ ب َ رِ ذِءْب ْ ] (اِخ ) محلی به اردن که بدانجا جدعون سردار مدینانی را بکشت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ذئب شود.
-
صلمنای
لغتنامه دهخدا
صلمنای . [ ] (اِخ )(کسی که ملجاء و مقر برای او نبوده است ) یکی از دو پادشاه مدیان که جدعون او را بقتل رسانید (سفر داوران 8:5-21؛ کتاب مزامیر 83:11). (قاموس کتاب مقدس ).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) منصور شاهین .سراینده ٔ شعر معروف «المعنی » از معلقه ٔ «دامور» وی لبنانی است و دیوانش در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1914م . چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1407).
-
ابل محوله
لغتنامه دهخدا
ابل محوله . [ ] (اِخ ) (چمن رقص ) جائی است در دشت اردن میانه ٔ دریای طبریه و دریای لوط، درنزدیکی بلیسان بعقیده ٔ بعضی در شوره زار و بعقیده ٔ دیگران نزدیک عین حلوه واقع است . جدعون مدیانیان را در حوالی آن قرار داد و الیشاع در آنجا حکومت داشت .
-
طبات
لغتنامه دهخدا
طبات . [ طَب ْ با ] (اِخ ) موضعی است که عساکر مدیانیان از حضور جدعون بدانجا فرار نمودند. (سفر داوران 7:27) و گروف گمان دارد که ارتفاعش تخمیناً 60 قدم و بطرف اردن مقابل بیان واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذِءْب ْ ] (اِخ ) (گرگ ) سفر داوران 7:19 - 25 و 8:3 و مزامیر 83:11. سردار مدیانی است که جدعون بر او دست یافته ویرا در معبر اردن بکشت . و پس از آن معبر را معبر ذئب گفتند. رجوع به حوریب شود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) امین افندی . وی صاحب جریده ٔ «الحارس » بیروتی است و او راست : 1- اخبار و افکار، و آن مجموعه ٔ ادبی و تاریخی است که در روزنامه ٔ خود آن را منتشر کرده و در مطبعه ٔ جدعون بیروت به سال 1912م . به چاپ رسانیده است . 2- اسماء البنات ، ...
-
حرود
لغتنامه دهخدا
حرود. [ ح َ ] (اِخ ) (به معنی خشکی ) اسم چاه یا چشمه ای میباشد که جدعون قبل از آنکه با مدیان جنگ نماید با عساکر خود بدانجا فرودآمده خداوند او را امر فرمود که آن قوم را به نوشیدن آب امتحان کند. (سفر داوران 7:1). و چه بسا که شاؤل هم بر این چشمه فرودآم...