کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جدري
معنی
ابله , مرض ابله , جاي ابله
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدري
دیکشنری عربی به فارسی
ابله , مرض ابله , جاي ابله
-
واژههای مشابه
-
جدری
فرهنگ فارسی معین
(جُ دَ) [ ع . ] (اِ.) آبله ، نوعی آبله که بر پاهای کودکان پدید آید، چیچک .
-
جدری
لغتنامه دهخدا
جدری . [ ج َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب بقریه ٔ جدر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). این نسبت قیاسی است وبرخلاف قیاس جیدری نیز آمده است . (از تاج العروس ).
-
جدری
لغتنامه دهخدا
جدری . [ ج َ دَ ] (ع اِ)آبله و چیچک . (ناظم الاطباء). جُدری و جُدَری . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). رجوع به جُدری شود.
-
جدری
لغتنامه دهخدا
جدری . [ ج ُ ] (ع اِ) نوعی از آبله که بر اقدام اطفال پدیدآید. به فارسی چیچک گویند و در صراح بضم اول و فتح ثانی و فتحتین هم آمده است .(آنندراج ) (غیاث اللغات ). دانه های ریز قرمزرنگی است که سر آنها سفید است و در تمام یا بیشتر بدن پراکنده میشود و آن را...
-
جدری
لغتنامه دهخدا
جدری . [ ج ُ دَ ] (ع اِ) آبله و چیچک .(ناظم الاطباء). جَدری و جَدَری . (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). ماهه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جدری شود. فی الحدیث : «الکماةُ جدری الارض » شبهها به لظهورها من بطن الارض کما یظهر الجدری من باطن الجلد و اراد به ...
-
جدری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جدریّ] (پزشکی) [قدیمی] jodari آبله؛ چیچک.
-
جستوجو در متن
-
مرض ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
جای ابله
دیکشنری فارسی به عربی
جدري
-
ابله
دیکشنری فارسی به عربی
احمق , بثرة , جدري , سخيف
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (اِ) آبله . جدری .
-
جدریة
لغتنامه دهخدا
جدریة. [ ج َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) خمری است منسوب بجدر و آن قریه ای است بشام . (مهذب الاسماء). در فرهنگهای دیگر جدری به این معنی آمده است . رجوع به جدری شود.
-
شرک
لغتنامه دهخدا
شرک .[ ش ِ ] (اِ) آبله و چیچک و جدری . (ناظم الاطباء). نوعی از دمیدگی باشد که به بشره ٔ کودکان برآید و آن رابه تازی جدری گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). || زور. (منتهی الارب ).