کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدح
لغتنامه دهخدا
جدح . [ ج َ ] (ع مص ) شورانیدن پِسْت را. (منتهی الارب ). خلط. (اقرب الموارد).عن اللیث : جدح السویق فی اللبن ونحوه اذا خاضه بالمجدح حتی یختلط. (از اقرب الموارد). پِسْت تر کردن به آب . (آنندراج ). مرطوب ساختن پِسْت به آب . (از اقرب الموارد). بله بشیی ٔ...
-
جدح
لغتنامه دهخدا
جدح . [ ج ِ دِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند. (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
جده
واژگان مترادف و متضاد
آبیبی، بیبی، مادربزرگ، ننه ≠ جد، نیا
-
جده
فرهنگ فارسی معین
(ج دِّ) [ ع . ] (اِ.) مادربزرگ .
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ] (اِخ ) محمدبن علی بن هانی اللخمی السبتی ، مکنی به ابوعبداﷲ معروف بجده . از علمای ادبیات عرب است . او راست : 1 - الشرح علی التسهیل . 2 - الغرة الطالمه فی الشعراء الماءة السابعة. (از روضات الجنات چ قدیم ص 727).
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ِ دَ ] (ع مص ) یافتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درک کردن . (از اقرب الموارد). وَجد. وجود. وِجدان . اِجدان . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دست یافتن بر چیزی پس از از دست دادن آن . (از اقرب الموارد). ظفربه بعد ذهابه . (اقرب...
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ِدْ دَ ] (ع اِ) روی زمین . (منتهی الارب ). || کناره ٔ رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جِدّ. (اقرب الموارد). || قلاده ٔ گردن سگ . || (ص ) خرقه . یقال : ماعلیه جدة؛ اَی خرقة. || نوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل کهن...
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ُدْ دَ ] (اِخ ) ساحل دریای مکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جوالیقی آرد: الجُدَّه ساحل دریای مکه است . و ابوحاتم از اصمعی نقل کرده که اصل کلمه عجمی نبطی است که از «کذ» مأخوذ و تعریب شده است . (از المعرب جوالیقی ص 109). مصحح کتاب فوق آر...
-
جده
لغتنامه دهخدا
جده . [ ج ُدْ دَ ] (ع اِ) کناره ٔ رود. جِدَّه . || راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).راه در کوه . (ترجمان القرآن عادل ) (مهذب الاسماء). طریقه . (اقرب الموارد). بزرو در کوه . خطهائی چون راه در کوه . (یادداشت مؤلف ). ج ، جُدَد. (منتهی الارب ) (اقرب ...
-
جده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جدَّة] jadde ۱. مادرِ مادر؛ مادربزرگ.۲. مادرِ پدر؛ مادربزرگ.۳. مادربزرگ پدرومادر.۴. [مجاز] فاطمۀ زهرا.
-
جَدَه
لهجه و گویش بختیاری
ja:da جاده.
-
جَدّه
لهجه و گویش تهرانی
جاده، راه اصلی، راه شوسه
-
جستوجو در متن
-
اجتداح
لغتنامه دهخدا
اجتداح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَدح . (زوزنی ). شورانیدن و آمیختن : اِجْتَدَح َ السویق ؛ شورانید پِسْت را. (منتهی الارب ). بهم زَدن .