کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدا گردانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جدا گردیدن
لغتنامه دهخدا
جدا گردیدن . [ ج ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) منفصل و گسیخته گردیدن . جدا شدن . دور ماندن . تفّرق . اِنمیاز. (منتهی الارب ) : گفت اگر گردی شبی از روی چون ماهم جداتا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم بچشم . کمال خجندی (از ارمغان آصفی ).چون ببیند سیم و زر آن بینوا...
-
جدا گرفتن
لغتنامه دهخدا
جدا گرفتن . [ ج ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) علیحده گرفتن . منفرد گرفتن . تنها گرفتن .- عرصه جداگرفتن ؛ موقع و مکان و ساحت دیگر انتخاب کردن : برآن سرم که دگر ترک مدعا گیرم ز هر دو کون یکی عرصه ٔ جداگیرم .مسیح کاشی (از ارمغان آصفی ).
-
جدا گشتن
لغتنامه دهخدا
جدا گشتن . [ ج ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع شدن . بریده شدن . اِنفراق . (منتهی الارب ) : بسا کس که گشتش جدا سر زتن بگفتار این دیو نر اهرمن . فردوسی .در کوی تو سرهای شهیدان محبت بی ضربت جلاد جداگشته ز تن ها. روحی همدانی (از ارمغان آصفی ). || دور شدن . گ...
-
جدا ماندن
لغتنامه دهخدا
جدا ماندن . [ ج ُ دَ ] (مص مرکب ) دور ماندن . تنهاماندن : کجا ماند از تو جدا بیژنابدو بر چه بد ساخت اهریمنا. فردوسی .اگر از خانه و از اهل جدا ماندم جفت گشتستم با حکمت لقمانی . ناصرخسرو.چون یقینی که همه از تو جدا خواهد ماندزو هم امروز بپرهیز و همیدار ...
-
جدا نمودن
لغتنامه دهخدا
جدا نمودن . [ ج ُ ن ُ / ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن . بریدن . گسسته ساختن .
-
عميق جدا
دیکشنری عربی به فارسی
ژرف , گردابي , ناپيمودني
-
نظيف جدا
دیکشنری عربی به فارسی
معصوم
-
منشد جدا
دیکشنری عربی به فارسی
سفت , شق , محکم کشيدن , کشيده , مات کردن , درهم پيچيدن , محکم بسته شده (مثل طناب دور يک بسته)
-
صغير جدا
دیکشنری عربی به فارسی
ريز , ريزه , کوچک , ناچيز
-
متکلف جدا
دیکشنری عربی به فارسی
مربوط به نمايش ملودرام
-
جدا کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: viyâ bekeri طاری: veyâ vâkard(mun) طامه ای: veɹâ kardan طرقی: vöyâ vâkardmun کشه ای: viyâ vâkardmun نطنزی: viyâ kardan
-
جدا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ابتر , اقطع , تقسيم , جزء , شق , فرد , قطعة , محاولة , منفصل
-
جدا رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
انفصل
-
جدا کننده
دیکشنری فارسی به عربی
عازل
-
جدا نشدنی
دیکشنری فارسی به عربی
متلازم