کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدایی آستری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
innerliner separation, ILS 1
جدایی آستری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] جدا شدن آستری از لایۀ داخلی مَنجید
-
واژههای مشابه
-
belt separation, BES, belt edge separation, belt lift
جدایی تسمه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] جدا شدن لبۀ تسمه از مَنجید که بهصورت برآمدگی یا شکاف در ناحیۀ شانه نمایان میشود
-
sidewall separation
جدایی دیواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] جدا شدن لاستیک دیواره از مَنجید که به نمایان شدن رسنهای (cords) لایه منجر میشود
-
longitudinal separation
جدایی طولی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حداقل فاصلۀ طولی مجاز بین دو هواگَرد
-
lateral separation
جدایی عرضی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حداقل فاصلۀ جانبی یا عرضی مجاز بین دو هواگَرد
-
vertical separation
جدایی عمودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] حداقل فاصلۀ عمودی مجاز بین دو هواگَرد
-
legal separation, judicial separation
جدایی قانونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] اقدامی حقوقی براساس درخواست یکی از زوجین که خواهان ادامۀ تأهل است، اما میخواهد دیگر مسائل زناشویی، مانند حضانت اطفال و نفقۀ کودک و همسر و تقسیم اموال حلوفصل شود
-
جدایی افتادن
لغتنامه دهخدا
جدایی افتادن . [ ج ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) دوری افتادن . هجر. مفارقت افتادن : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایشان جدایی افتد. (کلیله و دمنه ).جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داندشکسته استخوان داند بهای مومیائی را. (؟).رجوع به...
-
جدایی افشار
لغتنامه دهخدا
جدایی افشار. [ ج ُ ی ِ اَ ] (اِخ ) نصراﷲ میرزا فرزند نادرشاه افشار از دختر دوم بابا علی بیگ افشاراست که بعد از رضاقلی میرزا بدنیا آمد و شرح حال اودر تاریخ مسطور است بعد از قتل نادر شاه نصراﷲ و امام قلی میرزا را از کلات گرفته بمشهد نزد علی قلی خان برد...
-
جدایی فتادن
لغتنامه دهخدا
جدایی فتادن . [ ج ُ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جدایی افتادن شود.
-
جدایی فکندن
لغتنامه دهخدا
جدایی فکندن . [ ج ُ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری افکندن . فرقت انداختن : جفت چرا کردشان به حکمت و صنعت چون بمیانشان فکند خواست جدایی . ناصرخسرو.رجوع به جدایی و جدا شود.
-
جدایی کردن
لغتنامه دهخدا
جدایی کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری کردن . مُفارقت . هَجر. (منتهی الارب ). هَجران : چنین با پدر بیوفایی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم . فردوسی .یار با ما بیوفائی میکندبیگناه از ما جدائی میکند.سعدی .
-
جدایی افکندن
لغتنامه دهخدا
جدایی افکندن . [ ج ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفارقت افکندن . و رجوع به جدایی فکندن و جدایی انداختن شود.
-
جدایی پذیر
لغتنامه دهخدا
جدایی پذیر. [ ج ُ پ َ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ جدایی . پذیره ٔ فراق . قابل هجران و دوری . رجوع به جدایی شود.