کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدای
لغتنامه دهخدا
جدای . [ ج ُ ] (ص ) جدا، با زیادت یا است . (شرفنامه ٔ منیری ) : بپژمرد گل و ماند گلاب پیوسته از آن سپس که ز گل میشود گلاب جدای .سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
جستوجو در متن
-
طلاق
فرهنگ واژههای سره
جدای
-
متارکه
فرهنگ واژههای سره
جدای
-
انفصال
فرهنگ واژههای سره
ناپیوستگی، جدای
-
porous
متخلخل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ویژگی سنگ یا خاک یا رسوبی که حفرههای مرتبط یا جدای فراوانی داشته باشد
-
nightglow
شبدرخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی هوادرخش بهصورت کورسویی مرئی در آسمان شب، جدای از نور ماه و ستارگان
-
پاسیون
واژهنامه آزاد
فضاى کوچکى از یک رستوران یا هتل جداى از آن مجموعۀ غذاخورى، همۀ امکانات سرویس دهى را داشته باشد.
-
فُرَادَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
تك ها (جمع فرد و به معناي هر چيزي است که از يک جهت منفصل و جداي از غير خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معناي چيزي است که از يک جهت با غير خود اختلاط داشته باشد .)
-
فَرْداً
فرهنگ واژگان قرآن
تك ها ( فرد به معناي هر چيزي است که از يک جهت منفصل و جداي از غير خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معناي چيزي است که از يک جهت با غير خود اختلاط داشته باشد .)
-
فرآموز
واژهنامه آزاد
آموزش جامع ، بالاترین کیفیت آموزش ، آموزش کامل ، آموزشی جدای از آموزش ناقص
-
ای والله
واژهنامه آزاد
1- عبارت درست به این شکل است:ای و الله؛ کلمه "ای" باید جدای از و الله نوشته شود. 2- "ای" حرف جواب است و معنای نعم (بله) را دارد. ۳- معنای ای و الله:بله قسم به خدا.
-
هم سرای
لغتنامه دهخدا
هم سرای . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) هم سرا. هم خانه . همنشین : بمانید با یکدگر هم سرای مباشید از یکدگَرْتان جدای . فردوسی .بدین هم نشست و بدین هم سرای همی دارشان تا تو باشی به جای .فردوسی .
-
زایده ٔ کبد
لغتنامه دهخدا
زایده ٔ کبد. [ ی ِ دَ / دِ ی ِ ک َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائدة الکبد. پاره ای از جگر جدا متعلق بدان . اوالصواب بالراء و آن را زیادة الکبد هم گویند، ذکره الکرمانی . (منتهی الارب ).جگرگوشه . (دهار). زیادة الکبد پاره ای است از جگر و آن را زیاده...
-
مفارق
لغتنامه دهخدا
مفارق . [ م ُ رِ ] (ع ص ) جداشونده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفارقة شود.- عرض مفارق ؛ (اصطلاح منطق ) در اصطلاح منطقیان ، عرض غیرلازم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به عرض شود.|| (اصطلاح حکمت و...