کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جثه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جثه
/josse/
معنی
بدن؛ تَن؛ پیکر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اندام، بدن، پیکر، تن، هیکل
برابر فارسی
تنه
دیکشنری
body, frame, physique
-
جستوجوی دقیق
-
جثه
واژگان مترادف و متضاد
اندام، بدن، پیکر، تن، هیکل
-
جثه
فرهنگ واژههای سره
تنه
-
جثه
فرهنگ فارسی معین
(جُ ثِّ) [ ع . جثة ] (اِ.) بدن ، تن .
-
جثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جثَّة، جمع: جُثَث] josse بدن؛ تَن؛ پیکر.
-
جثه
دیکشنری فارسی به عربی
معظم
-
واژههای مشابه
-
جثة
لغتنامه دهخدا
جثة. [ ج ِث ْ ث َ ] (ع اِ) بلا و آفت . (منتهی الارب ). بلا. (تاج العروس ). آزمایش . (شرح قاموس ).
-
جثة
لغتنامه دهخدا
جثة. [ ج ُث ْ ث َ ] (اِخ ) شهری است به یمن میان محجم و کدراء. (منتهی الارب ).
-
جثة
لغتنامه دهخدا
جثة. [ ج ُث ْ ث َ ] (ع اِ) شخص مردم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شخص مردم نشسته باشد یا ایستاده . (اقرب الموارد). بالای نشسته یا خفته . (السامی ). بالا، خفته یا نشسته . (مهذب الاسماء). بالای مردم . (دهار). شخص مردم و بیشتر استعمال در مرده باشد. (ا...
-
جثة
دیکشنری عربی به فارسی
نعش , لا شه , جسد
-
کوچک جثه
لغتنامه دهخدا
کوچک جثه . [ چ َ / چ ِ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] (ص مرکب ) آنکه اندام وی خرد و کوچک باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بزرگ جثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bozorgjosse بزرگتن؛ تنومند؛ تناور.
-
قوی جثه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qavijosse تنومند و نیرومند.
-
جثه دار
لغتنامه دهخدا
جثه دار. [ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] (نف مرکب ) بزرگ . جسیم . تنومند. (ناظم الاطباء).
-
جثه داری
لغتنامه دهخدا
جثه داری . [ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . کلانی . جسامت . تنومندی . (ناظم الاطباء).