کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جثجاث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جثجاث
لغتنامه دهخدا
جثجاث . [ ] (اِخ ) گویند نام ابی عقیل صاحب الصاع است . سهیلی به پیروی از ابن عبدالبر او را چنین ضبط کرده و دیگران به حاء مهمله ضبط کرده اند. این کلمه بصورتهای دیگر نیز ضبط شده است . (از الاصابة فی تمییزالصحابة). رجوع به الاصابه در قسمت کنی و القاب ، ...
-
جثجاث
لغتنامه دهخدا
جثجاث . [ ج َ ] (ع اِ) موی بسیار. || درختی است تلخ و خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبرم دشتی . (مهذب الاسماء). مؤلف ترجمه ٔ صیدنه آرد: نیفه گوید درختی است که شکوفه ٔ او زرد زرداست به لون عصفر و بوی او خوش بود و به شکوفه ٔ عرفج م...
-
جستوجو در متن
-
طارنة
لغتنامه دهخدا
طارنة. [ رِ ن َ ] (اِخ ) محلی است به مصر. (ابن البیطار در شرح کلمه ٔ جثجاث ).
-
طرانه
لغتنامه دهخدا
طرانه . [ ] (اِخ ) در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه ٔ جثجاث آمده : «و هی علی طریق الطرانة» و لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار ج 1 ص 347 این نام را «طارنه » یاد کرده است . رجوع به طارنه شود.
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. مو. شَعر. (دهار) (منتهی الارب ). صفر. طمحرة.(منتهی الارب ) : اگر موی را بسوزانند در قوت مان...