کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبه درویش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جبه دار
لغتنامه دهخدا
جبه دار. [ ج َب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل . این ده در ده هزارگزی شمال باختری اردبیل و پنجهزارگزی شوسه ٔ اردبیل به مشکین شهر واقع شده و محلی است جلگه و معتدل و 998 تن سکنه ٔ شیعی مذهب و ترک زبان دارد. آب مشروب ...
-
جبه دار
لغتنامه دهخدا
جبه دار. [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) سلاح دار. قورخانه چی . (ناظم الاطباء).
-
جبه فشان
لغتنامه دهخدا
جبه فشان . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ف َ/ ف ِ ] (نف مرکب ) در شعر زیر کنایه از رقصنده ، سماع و وجد کننده ، دست افشان و دامن فشان است : خرقه شکافان ذوق بی دف و نی در سماع جبه فشانان شید تابع قانون دف .خاقانی .
-
جبه نویان
لغتنامه دهخدا
جبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 26، 27). عباس اقبال چنین آرد: چنگیزخان قبل از آنکه انتقام رعایای ...
-
توبی جبه
لغتنامه دهخدا
توبی جبه . [ ؟ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) این کلمه در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و در فرهنگ لغات با علامت استفهام معنی نشده است ولی از شواهد چنین برمی آید که نوعی پوشش آستردار باشد : ابرو از محراب سجاده و بینی از ترکی توبی جبه . (نظام قاری ص 134...
-
جبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jobbexāne =جباخانه
-
جبه دارباشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jabbedārbāši جبادارباشی
-
جبه خونه
لهجه و گویش تهرانی
زراد خانه
-
جبه ٔ خورشید و ماه
لغتنامه دهخدا
جبه ٔ خورشید و ماه . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ خوَرْ / خُرْ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روز و شب است که لیل و نهار باشد. (برهان ) (آنندراج ). یعنی شب و روز. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
جبه و دستار
فرهنگ گنجواژه
لباسهای سنتی.
-
جُبا ،جُبا خانه، جُبّه خانه
لهجه و گویش تهرانی
غورخانه، زرداخانه،اسلحه خانه، لباسخانه
-
جستوجو در متن
-
قبا
لغتنامه دهخدا
قبا. [ ق َ ] (ع اِ) قَباء. جامه ٔ پوشیدنی را گویند. (برهان ). جامه ای است معروف که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش رابا دکمه بهم پیوندند. (حاشیه ٔ برهان از دکتر معین ).جامه ٔ پوشیدنی که روی ارخالق پوشند. (ناظم الاطباء).توزی . (منتهی الار...
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...
-
خرقة
لغتنامه دهخدا
خرقة. [ خ ِ ق َ ](ع اِ) گله ٔ ملخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ج ، خِرَق . || جعبه ای که بطانه ٔ آن پوست گوسپند و یا پوست خز و سنجاب باشد. (از ناظم الاطباء). قسمی جامه ٔ زبرین که آستر از پوستهای گرانبها دارد. (یا...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...