کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبه دارباشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جبه پوش
لغتنامه دهخدا
جبه پوش . [ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) زره پوش . (ناظم الاطباء).
-
جبه خانه
لغتنامه دهخدا
جبه خانه . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) اسلحه خانه . قورخانه . مخزن لشکر. (ناظم الاطباء). در فارسی به معنی جای اسلحه و ابزار جنگ از جبه ٔ عربی به معنی زره و سنان مأخوذ است . زرادخانه . قورخانه . و عامه آن را جباخانه گویند (شکسته ٔ جیبه ...
-
جبه دار
لغتنامه دهخدا
جبه دار. [ ج َب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل . این ده در ده هزارگزی شمال باختری اردبیل و پنجهزارگزی شوسه ٔ اردبیل به مشکین شهر واقع شده و محلی است جلگه و معتدل و 998 تن سکنه ٔ شیعی مذهب و ترک زبان دارد. آب مشروب ...
-
جبه دار
لغتنامه دهخدا
جبه دار. [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) سلاح دار. قورخانه چی . (ناظم الاطباء).
-
جبه فشان
لغتنامه دهخدا
جبه فشان . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ف َ/ ف ِ ] (نف مرکب ) در شعر زیر کنایه از رقصنده ، سماع و وجد کننده ، دست افشان و دامن فشان است : خرقه شکافان ذوق بی دف و نی در سماع جبه فشانان شید تابع قانون دف .خاقانی .
-
جبه نویان
لغتنامه دهخدا
جبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 26، 27). عباس اقبال چنین آرد: چنگیزخان قبل از آنکه انتقام رعایای ...
-
توبی جبه
لغتنامه دهخدا
توبی جبه . [ ؟ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) این کلمه در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و در فرهنگ لغات با علامت استفهام معنی نشده است ولی از شواهد چنین برمی آید که نوعی پوشش آستردار باشد : ابرو از محراب سجاده و بینی از ترکی توبی جبه . (نظام قاری ص 134...
-
جبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی؟. فارسی] jobbexāne =جباخانه
-
جبه خونه
لهجه و گویش تهرانی
زراد خانه
-
جبه ٔ خورشید و ماه
لغتنامه دهخدا
جبه ٔ خورشید و ماه . [ ج ُب ْ ب َ / ب ِ ی ِ خوَرْ / خُرْ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روز و شب است که لیل و نهار باشد. (برهان ) (آنندراج ). یعنی شب و روز. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
جبه و دستار
فرهنگ گنجواژه
لباسهای سنتی.
-
جُبا ،جُبا خانه، جُبّه خانه
لهجه و گویش تهرانی
غورخانه، زرداخانه،اسلحه خانه، لباسخانه
-
جستوجو در متن
-
باشی
لغتنامه دهخدا
باشی . (ترکی ، ص نسبی ) مرکب از باش بمعنی سر و «ی » نسبت ، بمعنی مقدم و رئیس . وآن بیشتر در ترکیبات بکار رود. سردار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رئیس . مدیر. (ناظم الاطباء). فرمانده .- آبدارباشی . آت باشی . آردل باشی . آشپزباشی . اسلحه دارباشی . امیر...
-
محمدرضا
لغتنامه دهخدا
محمدرضا. [ م ُ ح َم ْ م َ رِ ] (اِخ ) سیدمحمد رضا از اهالی برازجان فارس معروف به مساوات در اوائل عمر در شیراز مشغول تحصیلات بود بعد به تهران آمد و اغلب با میرزانصراﷲخان دبیرالملک پسر حاجی محمدحسین خان جبه دارباشی شیرازی ساکن تهران امرار وقت میکرد و د...
-
ریش سفید
لغتنامه دهخدا
ریش سفید. [س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء). سال خورد. پیر و کهنه . (ازمجموعه ٔ مترادفات ص 82). || رئیس و سرکار.(ناظم الاطباء). کنایه از رئیس و مهتر، و...