کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبهۀ باد بسامان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
dry front
جبهۀ خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← خط خشک
-
frontogenetical/ frontogenetic
جبههزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مربوط به جبههزایی
-
cold front
جبهۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جبهۀ ناهمرسیده یا بخشی از آن که به گونهای حرکت میکند که هوای سردتر جانشین هوای گرمتر میشود
-
warm front
جبهۀ گرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جبهۀ ناهمرسیده یا بخشی از آن که به گونهای حرکت میکند که هوای گرمتر جانشین هوای سردتر میشود
-
wave front
جبهۀ موج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] خط یا سطح پیوستهای که در هر لحظه وضعیت نوسانی تمام نقاط آن یکسان باشد
-
weathering front
جبهۀ هوازدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] میانای سنگ هوازده و سنگ بدون هوازدگی
-
ice front, table iceberg1, barrier iceberg
جبهۀ یخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] دیوارۀ رو به دریای لبۀ صخرهگونۀ رَفیخ یا دیگر یخسارها
-
جبهه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص ل .) مخالفت کردن .
-
جبهه ٔ ملی
لغتنامه دهخدا
جبهه ٔ ملی . [ ج َ هََ / هَِ ی ِ م ِل ْ لی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گروه و دسته ٔ سیاسی که از چندین حزب مختلف العقیده که در یک موضوع سیاسی اتفاق کلمه داشته باشند بوجود آید. معمولاً افراد و احزابی که در یک جبهه ٔملی شرکت میکنند متعهد هستند که اختلافا...
-
جبهه سا
لغتنامه دهخدا
جبهه سا. [ ج َ هََ / هَِ ] (نف مرکب ) آنکه پیشانی را بزمین میمالد. || درخواست کننده از روی عجز و نیاز. (ناظم الاطباء). جبهه سای . رجوع به جبهه سای شود.
-
جبهه سائی
لغتنامه دهخدا
جبهه سائی . [ ج َ هََ / هَِ ] (حامص مرکب ) استدعای از روی عجز و فروتنی . (ناظم الاطباء).
-
جبهه سای
لغتنامه دهخدا
جبهه سای . [ ج َ هََ / هَِ ] (نف مرکب ) آنکه پیشانی به خاک مالد. کنایه از متواضع. فروتن . فرمانبردار. و شاید کنایه از نمازگزار هم باشد. صاحب آنندراج در ذیل این لغت آرد: سجده گر : بدولت خاکساران میرسند از این مکان دانش !وزین درگاه سر بر چرخ ساید جبهه ...
-
frontal occlusion
همرسی جبههای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] ← همرسی
-
cold-front wave
موج جبهۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سامانهای کمفشار که در امتداد جبهۀ سرد گسترش مییابد
-
warm-front wave
موج جبهۀ گرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سامانهای کمفشار که در امتداد جبهۀ گرم گسترش مییابد