کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبهت
لغتنامه دهخدا
جبهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) پیشانی . جبهة : دست بر سر زد و بر بر زد و بر جبهت گفت بسیاری لا حول و لا قوت . منوچهری .ابرو و جبهت او راست چو شمس اندر قوس کله و طلعت او راست چو مه در عقرب . سنائی .بی سرو قد تو جعد شمشادبر جبهت بوستان مبینام . خاقانی .نکهت...
-
واژههای مشابه
-
ماه جبهت
لغتنامه دهخدا
ماه جبهت . [ ج َ هََ ] (ص مرکب ) که پیشانی وی مانند ماه تابان و درخشان باشد. ماه جبین . و رجوع به ماده ٔ بعد شود. || از انواع اسب که پیشانی آن سپید باشد همچون ماه و ظاهراً صفتی از صفات نیک است : ... و در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد، از نسل اعو...
-
واژههای همآوا
-
جبهة
لغتنامه دهخدا
جبهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) جبهه . پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میان دو ابرو تا ناصیه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). چکاد. (نصاب ). رخساره . (شرفنامه ٔ منیری ). سجده جای از روی . ج ، جِباه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء): الذین یکنزون...
-
جستوجو در متن
-
لاحول و لا قوت
لغتنامه دهخدا
لاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول و لا... شود : دست بر رو زد و بر سر زد و بر جبهت گفت بسیاری لاح...
-
داغ داشتن
لغتنامه دهخدا
داغ داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نشان داشتن . علامت داشتن : ناگزران دل است نوبت غم داشتن جبهت آمال را داغ عدم داشتن . خاقانی .- داغ بر جبهه و پیشانی داشتن ؛ پینه بسته بودن پیشانی از عبادت و سجده ٔ بسیار. || دارای اثرداغ بر اندام بودن به نشانه ٔ ملکیت ...
-
عوا
لغتنامه دهخدا
عوا. [ ع َوْ وا ] (اِخ ) عواء. نام منزلی است از منازل قمر. رجوع به عَوّاء شود : بی صرفه در تنور کن آن زرّ صرف راکو شعله ها به صرفه و عوا برافکند. خاقانی .خصم سگ دل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وعوع عوا شنوند. خاقانی .شیر هشیار از سگ وحشت ف...
-
گلگل
لغتنامه دهخدا
گلگل . [ گ ُ گ ُ ] (اِ مرکب ) صمغی است که آنرا مقل گویند و مقل نام عربی است و گوگل تبدیل نام پارسی و مانند مرمکی است . ریاح سودائیه را رفع کند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). نام دارویی است که آنرا مقل گویند. (برهان )(جهانگیری ) (الفاظ الادوی...
-
نوبت داشتن
لغتنامه دهخدا
نوبت داشتن . [ ن َ / نُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . حفاظت کردن . کشیک کشیدن : و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین می نرسد که یک نوبت داشته باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || فرصت یافتن .نوبت یافتن . موقع و ...
-
سگ دل
لغتنامه دهخدا
سگ دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت دل . (آنندراج ) (رشیدی ) : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند. خاقانی .همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم زیراغم معشوق سگدل هست بر عشاق سگجانش . خاقانی .فرمود به سگدلان درگاه تا پیش...
-
صرفة
لغتنامه دهخدا
صرفة. [ ص َ ف َ ] (ع اِ) نیک بختی زمانه . (منتهی الارب ). ناب الدهر، الذی نفتر عن البرد او عن الحرّ. (اقرب الموارد). || مهره ای است که بدان زنان مردان را بند کنند. (منتهی الارب ). || فائده . سود. بهره : خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه نور بی صرفه ده...
-
جبهة
لغتنامه دهخدا
جبهة. [ ج َ هََ ] (ع اِ) جبهه . پیشانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میان دو ابرو تا ناصیه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). چکاد. (نصاب ). رخساره . (شرفنامه ٔ منیری ). سجده جای از روی . ج ، جِباه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء): الذین یکنزون...
-
نکهت
لغتنامه دهخدا
نکهت . [ ن َ هََ ] (ع اِ) بوی دهان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نکهة : همانا که برزد یکی تیز دم شهنشاه از آن دم زدن شد دژم بپیچید و در جامه زو سر بتافت که از نکهتش بوی ناخوب یافت . فردوسی . || بوی خوش دهان . رجوع به نکهة شود : بوید به سحرگاهان از...