کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جبلی
/jabali/
معنی
کوهی؛ کوهستانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین
دیکشنری
built-in, innate, instinctive
-
جستوجوی دقیق
-
جبلی
واژگان مترادف و متضاد
اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین
-
جبلی
فرهنگ فارسی معین
(جِ بِ لِّ) [ ع . ] (ص نسب .) ذاتی ، فطری ، غریزی .
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) امام ، بدیعالزمان ، سید عبدالواسعبن عبدالجامعبن عمربن ربیع غرجستانی جبلی .از شعراء کرام و ادیبان والامقام روزگار غزنویه و آل سلجوق است . وی از خاندانی علوی بود و در غرجستان ولادت یافت و به همین سبب به جبلی تخلص مینمود. عوفی ...
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) حسن بن علی . و این نسبت به بلاد جبل است . (از منتهی الارب ).
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ ج َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به جبل که به معنی کوه است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کوهی . کوهستانی . مقابل سهلی : میان حبشه و یمن دریائی است بزرگ و به یمن شهرهای بسیار است وخوشتر از همه ٔ جهان است زیرا که هم جبلی است و هم بحری و هم بری است و ه...
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ج َ ب َ ] (اِخ ) (محمدبن عبدون ...) از اطبای اندلس است . وی در تاریخ 347 هَ . ق . بسوی مشرق رهسپار شد، مدتی در بصره اقامت کرد، سپس به مصر رفت و در شهر فسطاط شد، در آن دیار به امور بیمارستانها مأمور شد و در طبابت حذاقت کاملی حاصل نمود. در تار...
-
جبلی
لغتنامه دهخدا
جبلی . [ج ِ ب ِل ْ لی ] (ع ص نسبی ) خلقی . طبیعی . (از آنندراج ). منسوب به جِبِلَّه . همچنانکه طبیعی منسوب به طبیعة است یعنی ذاتی است و در اثر اعمال فطرة یا باریتعالی در بدن بوجود آمده است . (از اقرب الموارد). طبیعی . خلقی . ذاتی . اصلی . (ناظم الاطب...
-
جبلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جبل) [عربی. فارسی] [قدیمی] jabali کوهی؛ کوهستانی.
-
جبلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جبلَّة) [عربی: جبلیّ] jebelli طبیعی؛ فطری؛ ذاتی.
-
جبلی
دیکشنری فارسی به عربی
ضروري , طبيعي , فطري
-
جبلی
واژهنامه آزاد
ذاتی،فطری،طبیعی
-
واژههای مشابه
-
جبلي
دیکشنری عربی به فارسی
کوهستاني , کوه مانند
-
زیتون جبلی
لغتنامه دهخدا
زیتون جبلی . [ زَ / زِ ن ِ ج َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زیتون بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زِغْبِج . عُتُم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
سلق جبلی
لغتنامه دهخدا
سلق جبلی . [س َ ل َ ق ِ ج َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سلق بری است و به شیرازی حلیمو خوانند. (فهرست مخزن الادویه ). حلیمو. (الفاظ الادویه ). آزاددارو. (یادداشت مؤلف ).