کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جبلت
/jebellat/
معنی
۱. طبیعت؛ سرشت؛ اصل؛ فطرت؛ سیرت.
۲. قوه؛ نیرو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خصلت، خو، ذات، سرشت، غریزه، فطرت، نهاد
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبلت
واژگان مترادف و متضاد
خصلت، خو، ذات، سرشت، غریزه، فطرت، نهاد
-
جبلت
فرهنگ فارسی معین
(ج بِ لَُ) [ ع . ] (اِ.) نهاد، سرشت ، منش .
-
جبلت
لغتنامه دهخدا
جبلت . [ ] (اِ) داروی مسهل است و معدن او اصفهان است . ابن ماسویه گوید: منبت او زمین جبستر است . مسهل بلغم و صفرا بود. (از ترجمه ٔ صیدنه ). در مخزن الادویه و مفردات ابن بیطار و تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی دیده نشد.
-
جبلت
لغتنامه دهخدا
جبلت . [ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ع اِ) آفرینش . (غیاث اللغات ). خلقت . (زمخشری ). جبلة. اصل . طبیعت . فطرت .طینت . طبع. غریزه . نهاد. آب و گل . خمیره . سرشت . گُهر. گوهر. ذات . منش . آفریده . عادت ِ قدیم : اگر قرار جبلت ز آب و آتش خاست چرا ببرد جبلت قرار آ...
-
جبلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جبلّة] [قدیمی] jebellat ۱. طبیعت؛ سرشت؛ اصل؛ فطرت؛ سیرت.۲. قوه؛ نیرو.
-
واژههای مشابه
-
نیک جبلت
لغتنامه دهخدا
نیک جبلت . [ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) نیک خصال . نیک طینت . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش جبلت
لغتنامه دهخدا
خوش جبلت . [ خوَش ْ / خُش ْ ج ِ ب ِل ْ ل َ ] (ص مرکب ) خوش ذات .خوش طینت . خوش جنس . خوش سریرت . نیکوسریرت . نیکونهاد.
-
واژههای همآوا
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ] (اِخ ) ابن الحرث . رجوع به جبلةبن حارث بن ثعلبة شود.
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ] (اِخ ) از قرای ولایت جوین از محال خراسان است . در کوهپایه قرار دارد و از آب قنات مشروب میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 213).
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ] (اِخ ) ابن اثیم ، مکنی به ابوالصهباء. تابعی است .
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان بصری .شیخ طوسی او را در شمار رجال شیعه آورده و گوید، ازعلی بن ابی طالب (ع ) روایت کند. (از لسان المیزان ).
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی سلیمان ، مکنی به ابوعاصم . از تابعین است .
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة. [ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی کرب . محدث است . (منتهی الارب ).