کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جبران
/jobrān/
معنی
تلافی.
〈 جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تاوان، ترمیم، تلافی، عوض، غرامت، مغرم
برابر فارسی
بازنه ش، شیان، بازپرداخت، برگرداندن
فعل
بن گذشته: جبران کرد
بن حال: جبران کن
دیکشنری
amends, atonement, compensation, indemnity, payoff, recompense, recuperation, redress, reimbursement
-
جستوجوی دقیق
-
جبران
واژگان مترادف و متضاد
تاوان، ترمیم، تلافی، عوض، غرامت، مغرم
-
جبران
فرهنگ واژههای سره
بازنه ش، شیان، بازپرداخت، برگرداندن
-
جبران
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (مص م .) تلافی کردن .
-
جبران
لغتنامه دهخدا
جبران . [ ] (اِخ ) انیس جبران . او راست : الفطن المصری . در این کتاب بحث از کشت انواع پنبه و آفات آن میکند. و در مصر بچاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
-
جبران
لغتنامه دهخدا
جبران . [ ج ِ ] (اِخ ) جبران خلیل جبران . وی یکی از ارکان صنعت ادب عربی و از مؤسسان انجمن «الرابطةالقلمیه »در نیویورک بود. او نویسنده و شاعر و نقاش متجددی بود که در بشری لبنان بسال 1883 م . بدنیا آمد و بسال 1931 در نیویورک درگذشت . نقاشی را از درون ...
-
جبران
لغتنامه دهخدا
جبران . [ ج ُ] (ع مص ) مأخوذ از جَبْر عربی است که در فارسی بمعنی استدراک زیان وارده بکار میرود چنانکه گویند؛ برای جبران خسارت وارده باید مثل یا قیمت خسارتی که بر کسی وارد کرده بپردازد. و این کلمه را با مصادر شدن و کردن بکار میبرند چنانکه جبران شدن و...
-
جبران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: جبر] jobrān تلافی.〈 جبران کردن: (مصدر متعدی) تلافی کردن صدمه و خسارتی که به کسی وارد شده.
-
جبران
دیکشنری فارسی به عربی
اغاثة , تحسن , تکفير , ظهر
-
واژههای مشابه
-
جبران کردن
فرهنگ واژههای سره
توختن
-
food restoration
جبران غذایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] افزودن مواد مغذیای که در طی فراوری غذا از دست رفتهاند
-
pad time, make up time, premium time
زمان جبران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی زمان مجاز بیکاری که در آن راننده حتی اگر کار نکرده باشد، حداقل دستمزد را دریافت میکند
-
جبران بطرس
لغتنامه دهخدا
جبران بطرس . [ ج ُ ران ْ ب ُ ] (اِخ ) وی قاضی و وکیل دعاوی بود و زبانهای عربی و ترکی و روسی را بخوبی میدانست . در بیروت متولد شد و «جریدةالمدرسه » را تأسیس کرد. او راست : روایات مدرسیة. او بسال 1350 هَ .ق . 1931 م . درگذشت . (از معجم المؤلفین ).
-
جبران فوتیة
لغتنامه دهخدا
جبران فوتیة. [ ج ُ ؟ ] (اِخ ) جبران بن میخائیل فوتیه بیرونی . وی مدرس عربی در مدرسه جمعیة خیریه ارتودکس در بیروت بود. او راست :البسط الشافی فی علمی العروض و القوافی این کتاب درسال 1890 م . بچاپ رسیده است . (از معجم المؤلفین ).
-
جبران زیان
دیکشنری فارسی به عربی
تامين , ضمان