کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جبار
/jabbār/
معنی
۱. ستمگر؛ ظالم: ◻︎ ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت / همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها (منوچهری: ۴).
۲. از صفات باریتعالی.
۳. (اسم) (نجوم) از صورتهای فلکی در نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره بهصورت مردی چماقبهدست با حمایل و شمشیر که دو ستارۀ آن یدالجوزا و ابطالجوزا از ستارگان قدر اول میباشد.
۴. [قدیمی] پادشاه مسلط، قاهر، و قادر.
۵. [قدیمی] متکبر: ◻︎ هست جبار ولیکن متواضع گهِ جود / متواضع که شنیدهست که جبار بُوَد؟ (منوچهری:۳۰۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیدادگر، جابر، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار ≠ دادگر
برابر فارسی
ستمکار، ستمگر
دیکشنری
despot
-
جستوجوی دقیق
-
جبار
فرهنگ نامها
(تلفظ: jabbār) (عربی) از صفات خداوند ؛ یکی از صورتهای فلکی ؛ پادشاه و حاکمی که سلطه و قدرت دارد.
-
جبار
واژگان مترادف و متضاد
بیدادگر، جابر، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار ≠ دادگر
-
جبار
فرهنگ واژههای سره
ستمکار، ستمگر
-
Orion, Ori
جبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] صورت فلکی باشکوهی واقع در استوای آسمان که به شکل مردی شکارچی تصور میشود
-
جبار
فرهنگ فارسی معین
(جَ بّ) [ ع . ] 1 - (ص .)قاهر، ستمگر.2 - مرد بلند قامت و قوی . 3 - یکی از صفات خدای تعالی است . 4 - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی ، دو ستارة پُر نور آن ابط الجوزا و قدم الجبار می باشد.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ] (اِخ ) کودک زمین . (سفر پیداش 10:8 و 9) قصد ازستمکاران و جورپیشه گان و بزه کاران و درازقدان و پهلوانان باشد. جباران قبل از طوفان . (سفر پیدایش 6:4) مثل تیلتانیانی که در علم اساطیر یونان مذکورند بسیار زورمند و با نیرو بوده اند اما عناقیان که...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در ارض غطفان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َ ] (ع اِ) صحن صحرا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن سُلمی یا سَلمی ابن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة کلابی . ابن سعد گوید وی مشرک بود و با عامربن طفیل بر پیامبر (ص ) وارد شد و اسلام آورد. روایات دیگری درباره نحوه ٔ اسلام آوردن او وارد شده است . (از الاصابه ...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن صخربن امیةبن خنسأبن سنان بن عبیدبن عدی بن غنم بن کعب بن سلمة انصاری و سلمی مکنی به ابی عبداﷲ صحابی است . موسی بن عقبه بنقل ابن شهاب او را از اصحاب عقبه و ابوالاسود از مردم بدر دانسته اند. وی خراص (کسی که مقدار محصولات ...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن الحارث . صحابی است . (منتهی الارب ). حضرت رسول (ص ) او را عبدالجبار گفته است . (از منتهی الارب ). پیامبر (ص ) را خبر آوردند که گروهی از طائفه ٔ بنی ثعلبةبن سعدبن ذبیان و از طائفه ٔ بنی محارب بن خصفةبن قیس در ارتفاعات ذی...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) ابن الحکم السلمی ... مدائنی و ابن سعد او را در زمره ٔ کسانی که بر حضرت رسول (ص ) وارد شدند ذکر کرده اند. (الاصابة فی تمییز الصحابه ).
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) انصاری . رجوع به جباربن صخربن امیه شود.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاته چناربخش نوخندان شهرستان دره گز. در چهل هزارگزی شمال باختری نوخندان در سر راه مالرو عمومی واقع شده و محلی کوهستانی و معتدل است . و 121 تن سکنه ٔ شیعی مذهب و ترک زبان دارد. آب آنجا از قنات تأمین میشود...
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) سُلمی یا سَلمی . رجوع به جباربن سلمی بن مالک شود و نیز رجوع به جباربن صخربن امیه شود.