کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبابره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جبابره
/jabābere/
معنی
=جبّار
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبابره
فرهنگ فارسی معین
(جَ ب ر یا رَ) [ ع . جبارة ] (ص . اِ.) جِ جبار. 1 - گردنکشان . 2 - شجاعان ، دلاوران . 3 - پادشاهان مستبد.
-
جبابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جبابرَة، جمعِ جبّار] jabābere =جبّار
-
واژههای مشابه
-
جبابرة
لغتنامه دهخدا
جبابرة. [ ج َ ب ِ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جبار. (ناظم الاطباء). گردنکشان طاغیان . بدکاران . شجاع . دلاور : جوذر (گودرز) یکی از جبابره ٔ نامی بود او با چهارصد پلنگی که قلاده ٔ زرین داشتند... بشکار میرفت . (تاریخ ایران باستان ص 256). || صاحبان نبوغ و قدرت ...
-
جستوجو در متن
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (ع اِ) لقب ملوک روم . (از مفاتیح ). ج ، جبابرة.
-
للیانوس
لغتنامه دهخدا
للیانوس . [ ل ِ ] (اِخ ) از شاهان روم شرقی پس ازقسطنطین : و چون او (قسطنطین ) گذشته شد یکی از یونانیان بیرون آمد للیانوس نام و دین ترسایی باطل کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 70). باید دانست که وی یکی از سی تن جبابره است که پس از گالیونوس کسب شهرت کردن...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ماجد صدفی . صحابی است و ابن یونس گفته که وی خدمت پیغمبر (ص ) رسیده و در فتح مصر حضور داشته است . و ابن لهیعة از عبدالرحمان بن قیس بن جابر و او از پدرش و او از جدش مرفوعاً روایتی از رسول اکرم (ص ) درباره ٔ ظهورحضرت مهدی (ع ) ن...
-
اکاسره
لغتنامه دهخدا
اکاسره . [ اَ س ِ رَ ] (ع اِ) اکاسرة. اکاسر. ج ِ کسری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). ج ِ کسری که لقب انوشیروان است لیکن اکاسره اولاد او را گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خسروان . واحد: کسری .(مهذب الاسماء). چون مطلق گویند م...
-
عتیق
لغتنامه دهخدا
عتیق . [ ع َ ] (ع ص ) آزادشده . ج ، عُتُق ،عُتقاء. (منتهی الارب ). بنده ٔ آزاد. (اقرب الموارد). || قدیم از هر چیزی و گویند رجل عتیق ؛ یعنی قدیم . (اقرب الموارد از ابوعبید). || بهترین از هر چیزی . (اقرب الموارد) || گرامی . آزاد برگزیده . (منتهی الارب ...
-
خرسوب لپت
لغتنامه دهخدا
خرسوب لپت . [ خ ِ سُب ْ ل ِ ] (اِخ ) نام پادشاه تراکیه است بزمان فیلیپ دوم پادشاه مقدونی . توضیح آنکه فیلیپ پس از فتوحات متعدد وارد تسالی شد و جبابره را از شهرهای این ولایت یونانی اخراج کردو با پول متنفذین را جلب بخود کرد. این اقدام موجب شد که همجوار...
-
طواعیة
لغتنامه دهخدا
طواعیة. [ طَ ی َ ] (ع اِمص ) طاعت و بندگی . گویند: فلان ٌ حسن الطواعیة لک ؛ ای حسن الطاعة. (منتهی الارب ). فرمانبرداری . (دهار) : و دیار آن را از جور و ظلم ظلمه ٔ ختائی مصفی چه از طواعیت ِ طواغیت پرستان ملول گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). در اظهار ای...
-
پیزیستراتیدس
لغتنامه دهخدا
پیزیستراتیدس . [ دِ ] (اِخ ) این نام بر اخلاف پیزیستراتوس اطلاق میشده است . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 468). صاحب قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔپیسیسترات آرد: یکی از جبابره ٔ آتن باستانی است و از خویشاوندان سولون مقنن مشهور بود در سایه ٔ ثروت...
-
کیان
لغتنامه دهخدا
کیان . [ ک َ ] (اِ) جمع کی [ ک َ / ک ِ ] باشد، یعنی پادشاهان جبار بزرگ . (برهان ) (آنندراج ). ج ِ کی . پادشاهان بزرگ . (ناظم الاطباء). ج ِ کی ، پادشاه (مطلقاً). (فرهنگ فارسی معین ). ج ِ فارسی کی [ ک َ / ک ِ ]. جبابره . (مفاتیح ، از یادداشت به خط مرحو...
-
عمالقة
لغتنامه دهخدا
عمالقة. [ ع َ ل ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عِملاق . رجوع به عملاق شود. || (اِخ ). عَمالیق . بنوعِملیق . بنوعِملاق . قومی از عرب بائده ، و از فرزندان عملیق (عملاق ) ابن لاوَذبن اِرَم بن سام بن نوح بودند. آنان امتی بودند بزرگ با قامتی دراز و با تنومندی . و طبر...