کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جا افتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جا افتادن
معنی
(اُ دَ) (مص ل .) 1 - با محیط یا شغل تازه سازگار شدن . 2 - در جای خود قرار گرفتن استخوان جابه جا شده . 3 - خوب پخته شدن غذا، به ویژه آش و مانند آن . 4 - با تجربه شدن ، به کمال رسیدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جا افتادن
فرهنگ فارسی معین
(اُ دَ) (مص ل .) 1 - با محیط یا شغل تازه سازگار شدن . 2 - در جای خود قرار گرفتن استخوان جابه جا شده . 3 - خوب پخته شدن غذا، به ویژه آش و مانند آن . 4 - با تجربه شدن ، به کمال رسیدن .
-
جا افتادن
لغتنامه دهخدا
جا افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) بجای خود قرار گرفتن استخوان ازجای بشده . استخوان جابجا شده بجای خود بازافتادن . || دم کشیدن پلو یا غذای دیگر. || نیک پخته شدن غذا: کوفته اش هنوز جا نیفتاده است .
-
جا افتادن
لهجه و گویش تهرانی
عمل آمدن
-
واژههای مشابه
-
جا به جا
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: yâbeyâ طاری: yâbeyâ طامه ای: yâbeyâ طرقی: yâbeyâ کشه ای: yâbeyâ نطنزی: yâbeyâ
-
جا به جا
لهجه و گویش تهرانی
فوراً
-
گرده جا
لغتنامه دهخدا
گرده جا. [ گ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ساحتی مدور. فضایی کوچک تر از میدان . جای گرد.
-
nanovoid
نانوتهیجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نانوفنّاوری] فضای خالی در مقیاس نانو که بهصورت حباب یا حفره یا تَرَک در مواد ذرهای یا فاز جامد ظاهر میشوند
-
minibar
نوشجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] یخچال کوچکی در اتاق مهمانخانه با انواع نوشیدنیها و گاه برخی تنقلات که مهمان در صورت مصرف آنها، در هنگام تسویه حساب، بهای آنها را میپردازد
-
ساری جا
لغتنامه دهخدا
ساری جا. (اِخ )ده کوچکی است از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 35 هزارگزی جنوب بافت و 4 هزارگزی خاور راه فرعی دشت آب بافت . جلگه ای و هوای آن معتدل است ،32 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
وعده جا
لغتنامه دهخدا
وعده جا. [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای .
-
همه جا
لغتنامه دهخدا
همه جا. [ هََ م ِ ] (اِخ ) دهی است از توابع شهرستان کرج . دارای 293 تن سکنه ، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، لبنیات و عسل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
آرام جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آرامجای› [قدیمی] 'ārāmjā جای آرمیدن؛ جای آسایش: ◻︎ پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲: ۱۵۷۵).
-
vacancy, Schottky defect
تهیجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] نقصی در شبکۀ بلور که با جابهجایی اتم از جایگاه شبکهایاش پدید میآید
-
stake hole/ stakehole
تیرچهجا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سوراخی نسبتاً کوچک در خاک که ابتدا در نتیجۀ پوسیدن تیرچۀ چوبی یا پس از بیرون کشیده شدن آن ایجاد شده و سپس با خاک و با رنگی متمایز پر شده است