کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای گشت دوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جای باش
لغتنامه دهخدا
جای باش . [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه و سرا و منزل را گویند. (برهان ). مجازاً خانه و وطن . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به جای باشش شود.
-
جای چراغی
لغتنامه دهخدا
جای چراغی . [ چ ِ ] (اِ مرکب ) جائی که چراغ در آن نهند. جاچراغی . رجوع به جاچراغی شود.
-
جای دار
لغتنامه دهخدا
جای دار. (نف مرکب ) وسیع. جادار. فراخ .
-
جای روب
لغتنامه دهخدا
جای روب . (اِ مرکب ) جارو. جاروب . جاروبه . (آنندراج ). رجوع بکلمات فوق در همین لغت نامه شود. جهارو، لهجه ٔ بعضی بلاد هند.(از آنندراج ). مِکسَحَه . (منتهی الارب ) : سبوذ و ساغر و آنین و غولین حصیر و جای روب و خیم و پالان . طیان .او را بجای روب هجای م...
-
جای مانده
لغتنامه دهخدا
جای مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) باقی مانده در جای . || نالایق . بی هنر. ناتوان . ضعیف . || آنکه نتواند جماع کند. (ناظم الاطباء).
-
جای نشین
لغتنامه دهخدا
جای نشین . [ ن ِ] (نف مرکب ) جانشین . (آنندراج ). قایم مقام . خلیفه .
-
جای انداختن
لغتنامه دهخدا
جای انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن مکان . (ارمغان آصفی ) (از بهار عجم ). جای گستردن . مکان تعیین کردن : بی آنکه همی کام و زبان وقف تو دارم در صدر دل انداخته ام بهر تو جائی .واله هروی (از ارمغان آصفی ).
-
جای باشش
لغتنامه دهخدا
جای باشش . [ ی ِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محل لایق سکنا. (ناظم الاطباء). رجوع به جای باش شود.
-
جای بستن
لغتنامه دهخدا
جای بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن مکان . (ارمغان آصفی از بهار عجم ). جای دادن . جای معین کردن : به تخت جم نمی گنجید ذات قهرمان حق بعزت خانه ٔ عرش مجیدش جایگاه بستند.فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
جای بگذاشتن
لغتنامه دهخدا
جای بگذاشتن . [ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) جای را رها کردن . رفتن : چون از این فصل خارج شد برخاست و جای بگذاشت . (تاریخ طبرستان ).
-
جای بودن
لغتنامه دهخدا
جای بودن . [ دَ] (مص مرکب ) سزاوار بودن . شایسته بودن : به شه نواخته شد فخر دین و جای بودبدین نوازش شاه ار کند تفاخر و ناز.سوزنی .
-
جای پا
لغتنامه دهخدا
جای پا. [ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد پا. اثر پی .
-
جای پرداختن
لغتنامه دهخدا
جای پرداختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) جای خالی کردن . جای ترک گفتن : نیاید ترا پوزش اکنون بکاربپرداز جای و برآرای کار. فردوسی .همی باش در پیش او در بپای وگرنه هم اکنون بپرداز جای . فردوسی .ای دیر نشسته وقت آن است که جای یکچند بنوخاستگان پردازی .سعدی .
-
جای پردخت
لغتنامه دهخدا
جای پردخت . [ ی ِ پ َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای پرداخت : بشیرین سخن گوش بگشایمش همانجای پردخت فرمایمش .(گرشاسب نامه ).رجوع به جای پرداختن شود.
-
جای پرستش
لغتنامه دهخدا
جای پرستش . [ ی ِ پ َ رَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرستشگاه . معبد. محل عبادت و پرستش : بیامد بجای پرستش بشب بدادار دارنده بگشاد لب . فردوسی .سر هفته واگشت خسرو نوان بجای پرستش نماندش توان . فردوسی .ز جای پرستش به آوردگاه بشد برنهاد آن کیانی کلا...