کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جای دعا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نزهت جای
لغتنامه دهخدا
نزهت جای . [ ن ُ هََ ] (اِ مرکب ) نزهتگاه . متنزه . مکان نزه .
-
بازی جای
لغتنامه دهخدا
بازی جای . (اِ مرکب ) تآتر. (یادداشت مؤلف از تحفه ٔ اهل بخارا). و رجوع به بازیجا شود.
-
پناه جای
لغتنامه دهخدا
پناه جای . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پناه گاه .جای استوار. ملجاء. مأمن . ملاذ. مِلوذَة. حرز. شنصیر. مناص . مجعم . وَزَر. محجاء. ضبع. مَلحَص . سِحن . ملاز. مَثمل . مفازه . مَلحج . لجاء. ملیز. مَعقِل . مفزع . مفزعة. مَأوی . مأواة. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. مَ...
-
پهن جای
لغتنامه دهخدا
پهن جای . [ پ َ ] (اِ مرکب ) جای فراخ و پهناور : برآمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای .فردوسی .
-
بوسه جای
لغتنامه دهخدا
بوسه جای .[ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) جایی که بر آن بوسه دهند. (آنندراج ). لبها. (ناظم الاطباء). بوسه گاه : زغیرت دو لب من دو دیده خون گردیدچو آستانه ٔ تو بوسه جای خویش کنم . امیرخسرو (از آنندراج ).زهره دیداری که آتش عشق او آب حیات جانها بود و خاک درگاه...
-
چنگ جای
لغتنامه دهخدا
چنگ جای . [ چ َ ] (اِ مرکب ) جای چنگ . محل تشبث و دستاویز : اکنون اگر تو موضع مستحب را بمانی تا خصم بگیرد. چنگ جای سنت را از دست تو بستاند. (کتاب المعارف ).
-
حرب جای
لغتنامه دهخدا
حرب جای . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رزمگاه . معرک . معرکة.مَکَرّ. (منتهی الارب ). حربگاه : اسفاهدون را در این روز بکشتند در حرب جای . (تاریخ طبرستان ).
-
ختنه جای
لغتنامه دهخدا
ختنه جای . [ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آن موضع که برند از آلت مردی ختان را. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تکیه جای
لغتنامه دهخدا
تکیه جای . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) محل آسایش و پناهگاه و ملجاء. (ناظم الاطباء). تکیه گاه . (آنندراج ) : برون از جهان تکیه جایی طلب کن ورای خرد پیشوایی طلب کن . خاقانی .چو آن یاوری نیست در دست و پای که در مهد مینو کنم تکیه جای . نظامی .خستگان را ...
-
تفرج جای
لغتنامه دهخدا
تفرج جای . [ ت َ ف َرْ رُ ] (اِ مرکب ) تفرج گاه : نزهتگاه شیدایان و تفرج جای بی سروپایان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 116). رجوع به تفرج و ترکیبهای آن شود.
-
تنگ جای
لغتنامه دهخدا
تنگ جای . [ ت َ ] (اِ مرکب ) جایی بی وسعت . مکانی که کسی به دشواری در آن جای گیرد : همه نعل مرکب زنم باژگونه به وقتی کزین تنگ جا می گریزم . خاقانی .به عرض دو میدان در آن تنگ جای فشردند چون کوه پولاد و پای . نظامی .رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خفتن جای
لغتنامه دهخدا
خفتن جای . [ خ ُ ت َ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . بستر. فراش . (ناظم الاطباء): عطن ؛ خفتن جای اشتر نزدیک آب . (محمودبن عمر ربنجنی ). || شبستان . (ناظم الاطباء).
-
خلوت جای
لغتنامه دهخدا
خلوت جای . [ خ َل ْ وَ ] (اِ مرکب ) جای و مکان برای خلوت و عزلت . مُعتَکَف . (منتهی الارب ).
-
خرمن جای
لغتنامه دهخدا
خرمن جای . [ خ ِ / خ َ م َ ] (اِ مرکب ) خرمنگاه . جایی که در آنجا خرمن جمع می کنند. مداسة. (منتهی الارب ). اجران ؛ گرد آوردن خرما را در خرمن جای . (منتهی الارب ).
-
خواب جای
لغتنامه دهخدا
خواب جای . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) خوابگاه . اطاق خواب . مَرقَد. (یادداشت بخط مؤلف ) : چو رفتی ز مجلس سوی خوابجای پس از خواب مستی بمجلس میای . نزاری قهستانی .کِناس ؛ خواب جای آهو در درخت . مُناخ ؛ خوابجای شتر. (منتهی الارب ). رجوع به خواب جا شود.