کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایگیری مهاجرتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جأی
لغتنامه دهخدا
جأی . [ ج َءْی ْ ] (ع اِ) رنگی از رنگهای اسب و آن سرخی است که بسیاهی زند. (منتهی الارب ).
-
جای جای
لغتنامه دهخدا
جای جای . (ق مرکب ) جای جائی . گله ، گله . || بجای . در مقام . در عوض : جای جائی بچه ٔ تابان چون زهره و ماه بچه ٔ سرخ چو خون و بچه ٔ زرد چو کاه . منوچهری . || پی درپی . متوالیاً. بدفعات : باز گفت این سخن خطا گفتم جای جای آفرین چرا گفتم . نظامی .در بخ...
-
نشست جای
لغتنامه دهخدا
نشست جای . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) دارالملک .پایتخت . مستقر. مقر : چون هفت اقلیم به حکم او شد نشست جای خویش تمیشه ساخت . (تاریخ طبرستان ).
-
نوش جای
لغتنامه دهخدا
نوش جای . (اِ مرکب ) جایگاه ماده ٔ شیرین گل . (لغت فرهنگستان ).
-
نهاله جای
لغتنامه دهخدا
نهاله جای . [ ن ِ / ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . رجوع به نهاله گاه شود : سخت نیکو شکاری رفت با فوجی نشاط کردند بر نهاله جای . (تاریخ بیهقی ص 534).
-
فراخ جای
لغتنامه دهخدا
فراخ جای . [ ف َ ] (اِ مرکب ) جای گشاده : فجرةالوادی ؛ فراخ جای رودبار که آب روان گردد بسوی آن . (منتهی الارب ). رجوع به فجرةالوادی شود.
-
طهارت جای
لغتنامه دهخدا
طهارت جای .[ طَ رَ ] (اِ مرکب ) مبرز. بربخ . مبال . کنیف . آبریز. مرحاض . آبخانه . بیت الخلاء. آبشتنگاه . متوضَّاء. کنایه از متوضی ، و پسین مستعمل ِ بعضی متأخرین است . (آنندراج ) : بسیار نشستن بر سر چاه طهارت جای زیان دارد (بیماری بواسیر را). (ذخیره...
-
وعده جای
لغتنامه دهخدا
وعده جای . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای قرارداد. || محل ملاقات . میعاد. میعادگاه .
-
هم جای
لغتنامه دهخدا
هم جای . [ هََ ] (ص مرکب ) هم وطن . (آنندراج ).
-
آباد جای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ābādjāy جای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: ◻︎ چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
-
interleaved
جایداده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ویژگی کد انتقالی که در آن دو نماد متوالی با تعدادی بیت از هم جدا شوند
-
interleaving
جایدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] فرایند ادغام قسمتهایی از چند پیام جداازهم روی یک خط انتقال، با نظمی خاص
-
permutation
جایگشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] 1. آرایهای مرتب از همه یا بخشی از یک مجموعهاشیا 2. تابعی یکبهیک از یک مجموعه به روی خودش
-
emplacement
جایگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نفوذ سنگ آذرین یا تشکیل یک کانتوده در سنگهای قدیمیتر
-
جای باش
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - محل اقامت . 2 - خانه ، سرا، منزل .