کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایگیر ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جایگیر ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اغرس
-
واژههای مشابه
-
جایگیر افتادن
لغتنامه دهخدا
جایگیر افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) استوار شدن . جایگزین شدن . رسوخ یافتن . قرار گرفتن : مردمان سیستان همه سوگند بجان او یاد کردندی از محبت او که بدلها جایگیر افتاد. (تاریخ سیستان ).
-
جایگیر بودن
لغتنامه دهخدا
جایگیر بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفته گشتن . قبول شدن : چنین داد پاسخ مر او را دبیرکه گر رای من نیستت جایگیرهمان گوی و آن کن که رای آیدت بدان رو که دل رهنمای آیدت .فردوسی .
-
جایگیر شدن
لغتنامه دهخدا
جایگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقررشدن . استوار شدن . مستقر شدن . جاگیر شدن . || محترم بودن . درمقام عالی بودن . (ناظم الاطباء). - جایگیر شدن در دل کسی ؛ مورد پسند او شدن . محبوب او شدن . - جایگیر شدن در دماغ کسی ؛ فکر او را بخود مشغول داشتن . ...
-
جستوجو در متن
-
inculcating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن، فهماندن
-
inculcate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحریک، فرو کردن، پایمال کردن، جایگیر ساختن، تلقین کردن، فهماندن
-
اغرس
دیکشنری عربی به فارسی
فرو کردن , جايگير ساختن , تلقين کردن , پا گذاشتن , پايمال کردن , چکاندن , چکه چکه ريختن , کم کم تزريق کردن , اهسته القاء کردن , کم کم فهماندن
-
مستقر
لغتنامه دهخدا
مستقر. [ م ُ ت َ ق َرر ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی و اسم مکان از استقرار.ثابت داشته شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). ثابت . ساکن .قائم . استوار. قرارگرفته . و رجوع به استقرار شود : امامت حسین مستقر بود. (جهانگشای جوینی ).- مستقر ساختن ؛قرار دادن . جایگزین ک...
-
مرتب
لغتنامه دهخدا
مرتب . [ م ُ رَت ْ ت َ ] (ع ص ) در جای خود قرار داده شده . در مرتبه ٔ خود قرار گرفته . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). ترتیب داده شده . (آنندراج ). راست و درست کرده شده و درجه به درجه در مرتبه و مقام هر کدام آورده شده . (غیاث اللغات ). متسق . منتظم...
-
شعار
لغتنامه دهخدا
شعار. [ ش ِ ] (ع اِ) نشان و علامت . (ناظم الاطباء). علامت . نشان . ج ، شُعُر. (مهذب الاسماء). || نشانه ٔ گروهی از مردم که بوسیله ٔ آن یکدیگر را شناسند. (فرهنگ فارسی معین ). || نشان وعلامت سلطان یا امیر یا خرقه ای چون علم سیاه یا سفیدو یا کلمه ها که ط...
-
گاسکونی
لغتنامه دهخدا
گاسکونی . [ ک ُن ْی ْ ] (اِخ ) در تقسیمات کشوری سابق فرانسه ، یکی از خطه های جنوب غربی بشمار میرفت ، از طرف مغرب با خلیج گاسکنی متشکل از اقیانوس اطلس از جانب جنوب با رشته ٔ کوههای پیرنه یعنی با مرزهای اسپانیول و نیز با خطه ٔ به آرن ، و از سوی مشرق به...
-
دلپذیر
لغتنامه دهخدا
دلپذیر. [ دِ پ َ ] (ن مف مرکب ) دل پذیر. دل پذیرفته . که دل آنرا بپذیرد. دلاویز است که مطلوب و مرغوب و دلخواه باشد. (برهان ) (آنندراج ). پذیرفته ٔ دل و آنکه حرکات و سکنانش مقبول دلها باشد. (از شرفنامه ٔ منیری ). دل نشین . دلخواه . دلچسب . محبوب . مطب...
-
محکم
لغتنامه دهخدا
محکم . [م ُ ک َ ] (ع ص ) استوار. استوارشده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بناء محکم ، بنائی استوار و مانع از تعرض غیر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). رصین . حصین . مستحکم . متین . قرص . قایم . ثابت . پابرجا. رزین : چون برون کرد زو به زور و به هنگ در ز...