کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جایگه
/jāygah/
معنی
=جایگاه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جایگه
لغتنامه دهخدا
جایگه . [ گ َه ْ ](اِ مرکب ) جایگاه . جای . جا. مکان . محل : فرستاد هر سو بهر کشوری بیامد بهر جایگه لشکری . فردوسی .سیاوش بدانجایگه هم نماندسوی بلخ چون باد لشکر براند. فردوسی .نشسته بیک جایگه بر دو شاه یکی گاه دار و یکی زیرگاه . فردوسی .چو گیتی ز خور...
-
جایگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ جایگاه] jāygah =جایگاه
-
واژههای مشابه
-
جایگه ساختن
لغتنامه دهخدا
جایگه ساختن . [ گ َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) منزلت و مقام دادن . رتبه دادن : بدو گفت اگر شاهرا درخورم یکی نامور پاک خوالیگرم چو بشنید ضحاک بنواختش ز بهر خورش جایگه ساختش .فردوسی .فریدون بپرسید و بنواختشان به اندازه بر جایگه ساختشان . فردوسی .درم داد و تشر...
-
جستوجو در متن
-
محل
فرهنگ واژههای سره
جایگه، جا، جایگاه
-
جاگه
لغتنامه دهخدا
جاگه . [گ َهَْ ] (اِ مرکب ) مخفف جایگه . جایگاه : کرد کنج عزلت این جاگه قبول او شنید این جایگه گفت رسول .عطار.
-
مأواگه
لغتنامه دهخدا
مأواگه . [ م َءْگ َه ْ ] (اِ مرکب ) پناه گاه . جای اقامت و سکونت . اقامتگاه . جایگه : آمد عجبش که آن چنان مردمأواگه خود خراب چون کرد.نظامی .
-
بهار تانیسر
لغتنامه دهخدا
بهار تانیسر. [ ب َ رِ س َ ] (اِخ ) بتخانه ٔ تانیسر. رجوع به تانیسر شود : از آنکه جایگه حج هندوان بودی بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.عنصری .
-
علف زار
لغتنامه دهخدا
علف زار. [ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) چراگاه . مرغزار. زمینی که علف بسیار دارد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : کجا بد علفزار و آب روان فرودآمد آن جایگه پهلوان . فردوسی .ندیدستی که گاوی در علفزاربیالاید همه گاوان ده را.سعدی (گلستان ).
-
زاد و بوم
لغتنامه دهخدا
زاد و بوم . [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مولد و وطن ؛ زادگاه و سرزمین مادری : دیوان گفتند خان و مان و زاد و بوم خویش چون به جایگه رها کنیم . (اسکندرنامه چ سعید نفیسی ).
-
اندرآختن
لغتنامه دهخدا
اندرآختن . [ اَ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) فروبردن . فروکردن . (یادداشت مؤلف ) : سر تازانه خسرو اندرآخت (؟)خرقه زان جایگه برون انداخت . سنایی .و رجوع به آختن شود.
-
رهنمای
لغتنامه دهخدا
رهنمای . [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) رهنما. راهنمای . راهنما. رهنما. دلیل . هادی . رهبر. (یادداشت مؤلف ). نماینده ٔ راه . (شرفنامه ٔ منیری ) : خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای . فردوسی .گرفتند نفرین بر آن رهنمای به زخمش فکندند هری...
-
کیش برگرفتن
لغتنامه دهخدا
کیش برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) راه و آیین آموختن . طریقت جستن : گیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای دد و دام و هر جانور کش بدیدز گیتی به نزدیک او آرمید...به رسم نماز آمدندیش پیش از آن جایگه برگرفتند کیش .فردوسی .
-
صناع
لغتنامه دهخدا
صناع . [ ص ُن ْ نا] (ع ص ، اِ) ج ِ صانع : صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابله ٔ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 421). وقتقونوین را بر سر اسیران و صناع بگذاشت تا آن زمستان در آن جایگه مقام کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع ب...