کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جایزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جایزه
/jāy(')eze/
معنی
عطیهای که به برندۀ مسابقه یا به کسی که کار خوبی انجام داده باشد بدهند؛ صله؛ عطیه؛ پاداش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اجر، انعام، پاداش، جزا، خلعت، صله، عطیه، مدال
برابر فارسی
پاداش
دیکشنری
award, booty, bounty, crown, prize, reward, trophy
-
جستوجوی دقیق
-
جایزه
واژگان مترادف و متضاد
اجر، انعام، پاداش، جزا، خلعت، صله، عطیه، مدال
-
جایزه
فرهنگ واژههای سره
پاداش
-
جایزه
فرهنگ فارسی معین
(یِ زِ) [ ع . جائزة ] مؤنث جایز. انعام ، پاداش . ج . جوایز.
-
جایزه
لغتنامه دهخدا
جایزه . [ ی ِ زَ / زِ ] (ع اِ) پاداش . ج ، جوائز : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی ورندهی بیشکی ز ایزد خواهم عیاد. منوچهری .هرچه لبت را بسخن ره در اوست جایزه ٔ قد سمعاﷲ در اوست . امیرخسرو.گر نظم را بقدر سخن میرسد بهاشخصم ز جمله جایزه بهتر گرفته است . ش...
-
جایزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جائزَة، مؤنثِ جائز، جمع: جوائز] jāy(')eze عطیهای که به برندۀ مسابقه یا به کسی که کار خوبی انجام داده باشد بدهند؛ صله؛ عطیه؛ پاداش.
-
جایزه
دیکشنری فارسی به عربی
بيوتر , تزکية , جائزة , علاوة
-
جستوجو در متن
-
نازِ شست
لهجه و گویش تهرانی
جایزه ،جایزه شکارچی،تشویق
-
commorse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
prizer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
couronne
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
bonduc
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
devant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
bonum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه
-
awardment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه